bloody revenge:p²
bloody revenge:p²
ویو جیمین:
که متوجه شدم خونه خیلی شیرینیه چشمامو باز کردم و با دیدن دختری که بهش میخورد پرنسس باشه تعجب کردم اون اینجا چیکار میکنه؟!
یه پرنسس تو جنگل شی وا چیکار میکنه ؟!!
خونشونو کامل نخوردم و دندون های نیشمو در آوردم ... بیهوش بود مجبور بودم با خودم ببرمش چون چهره ی منو دیده و نباید میدید !!
عح از انسان ها متنفرم ://
ویو روای:
ومپایر داستان ما با کلی نفرت دختر رو میبره خونش و تویه زیر زمین خونش میندازه ( چیه انتظار داشتین ببرش تو بهترین اتاق کاخشون؟! ناسلامتی بدش میاد از انسان ها)
وقتی لبریا رو گذاشت فوراً در رو قفل میکنه و میره تو اتاق خودش ... سریع لباس هاش رو دور میندازه و به سمت حموم میره تا به نظر خودش کثیفی هایی که دستش به انسان خورده از بین بره !!
بعد از یه دوش 30 مینه فوراً لباس عوض میکنه و میره برای شکار بعدی ولی این دفعه با احتیاط بیشتر که دوباره انسان پیدا نکنه !!
•فلش نکست به بعد از شکار•
ویو جیمین:
همش اون دختره فکرمو مشغول کرده بود خیلی شبیه دختر اون پادشاهه بود که پدرمو کشت ولی خوب اون موقعه نوزاد بود و خوب طبیعیه که نوازد ها شبیه خیلیا باشه .. عح جیمین چرا به اون بی لیاقت ها فکر میکنی فعلا پاشو برو یه شام خیلی خوشمزه بخور...
ویو روای :
لبریا حس درد را در تمام اعضای بدنش احساس میکرد ... کم خونی داشت داغونه میکرد ... حس میکرد قراره بمیره ولی از طرفی میخواست که بیدار شه با تمام قدرت پاشد ولی نتونست و دوباره بیهوش شد
همون لحظه...
ویو جیمین:
که متوجه شدم خونه خیلی شیرینیه چشمامو باز کردم و با دیدن دختری که بهش میخورد پرنسس باشه تعجب کردم اون اینجا چیکار میکنه؟!
یه پرنسس تو جنگل شی وا چیکار میکنه ؟!!
خونشونو کامل نخوردم و دندون های نیشمو در آوردم ... بیهوش بود مجبور بودم با خودم ببرمش چون چهره ی منو دیده و نباید میدید !!
عح از انسان ها متنفرم ://
ویو روای:
ومپایر داستان ما با کلی نفرت دختر رو میبره خونش و تویه زیر زمین خونش میندازه ( چیه انتظار داشتین ببرش تو بهترین اتاق کاخشون؟! ناسلامتی بدش میاد از انسان ها)
وقتی لبریا رو گذاشت فوراً در رو قفل میکنه و میره تو اتاق خودش ... سریع لباس هاش رو دور میندازه و به سمت حموم میره تا به نظر خودش کثیفی هایی که دستش به انسان خورده از بین بره !!
بعد از یه دوش 30 مینه فوراً لباس عوض میکنه و میره برای شکار بعدی ولی این دفعه با احتیاط بیشتر که دوباره انسان پیدا نکنه !!
•فلش نکست به بعد از شکار•
ویو جیمین:
همش اون دختره فکرمو مشغول کرده بود خیلی شبیه دختر اون پادشاهه بود که پدرمو کشت ولی خوب اون موقعه نوزاد بود و خوب طبیعیه که نوازد ها شبیه خیلیا باشه .. عح جیمین چرا به اون بی لیاقت ها فکر میکنی فعلا پاشو برو یه شام خیلی خوشمزه بخور...
ویو روای :
لبریا حس درد را در تمام اعضای بدنش احساس میکرد ... کم خونی داشت داغونه میکرد ... حس میکرد قراره بمیره ولی از طرفی میخواست که بیدار شه با تمام قدرت پاشد ولی نتونست و دوباره بیهوش شد
همون لحظه...
۲.۰k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.