همه ی ما به نقطه ای از زندگی میرسیم که تقریبا خیلی چیزارو

همه ی ما به نقطه ای از زندگی میرسیم که تقریبا خیلی چیزارو تجربه کردیم و پشت سر گذاشتیم.
شور و نشاط نو جوونیو، ریسک ها، مشکلات خانوادگی، عاشقی، شکست عشقی، مستقل زندگی کردن، رابطه، دردای عمیق، شادی‌ های عمیق، تعهد، وفاداری، خیانت.
و در اون نقطه ممکنه یه فرد پنجاه ساله باشیم، یه فرد چهل ساله، یه فرد بیست ساله و یا حتی یه فرد شونزده هیفده ساله!
ولی گمونم هر چقدر زودتر به اون نقطه برسید گیج بودنش بیشتره.
تو اون نقطه مودتون اینطوره که خب..خیلی چیزا تجربه شد حالا حسی نمونده...قراره چی بشه؟!