٭خونـِ خُوشگِل مَن! -پارت33-
[ویو یونهه]
(چشمامو باز کردم و به اطرافم نگاه انداختم واضح نمیدیدم ولی فهمیدم روی تخت خوابیدم و سوهی کنارم نشسته
به سرعت متوجه شد که به هوش اومدم)
س.ه:اوه به هوش اومدی؟! خوبی؟! چیشد؟!
من:بیماری این یه بیماریه
س.ه:چی؟!
من:حوصله توضیح دادن ندارم بزار بعدا
(و چشمامو بستمو اومدم باز بخوابم که در اتاق باز شد اما هیچ ریکشنی ندادم)
س.ی:هنوز به هوش نیومده؟!
س.ه:چرا خواست بخوابه منم چیزی نگفتم
س.ی:عاا اوکی سوهی برو پایین خاله کارت داره
س.ه:باشه
(چشمامو ریز باز کردم که دیدم سوهی بلند شد و سئویون اومد جاش نشست و با صدای بسته شدن در اتاق مطمئن شدم که رفته)
من:(همچنان اینکه چشمام کاملا بسته بود)اینجا اتاق منه؟!
س.ی:عه بیدار شدی؟!
من:اصلا نخوابیدم که بیدار بشم!
سوالمو جواب نمیدی؟!
س.ی:اره اتاق توعه دکوراسیونش خوبه؟!
من:هنوز واضح ندیدم ولی به نظر بد نمیاد ممنون
عا راستی وسایلم اینجاس؟!
س.ی:اره چطور؟!
(عین برقگرفتهها چشمامو باز کردم پتو رو کنار زدم و سمت وسایلم رفتم
یه جعبه کوچولو برداشتمو روبه سئویون گرفتم)
من:تولد 101سالگیت مبارک
امیدوارم خوشت بیاد
س.ی:اوه عهه توقع نداشتم واسم کادو بگیری(جعبه رو از دستم میگیره)م..ممنون
من:خواهش میکنم
(دوباره میرم روی تخت میخوابم و پتو رو تا بالای سرم میکشم)
[ویو سئویون]
(اصلا توقع نداشتم واسم کادو بگیره چون گفته بود روز تولدم نمیاد
در جعبه رو باز کردم و یه دسته کلید باطرح خوناشام رو دیدم)
[او:اووو چه باحالل
با طرح خوناشام!
خوشمانآمد]
س.ه:(در اتاقو باز میکنه)بیاین پایین شام بخوریم
او:باشه الان میایم تو برو
(درو بست و رفت)
او:ممنون بخاطر کادوت خیلی قشنگه
و اینکه اگه خجالت میکشی بیای اشکال نداره میتونم بگم غذاتو بیارن اینجا..
ی.ه:ممنون میشم این کارو بکنی
او:باشه فعلا
(چشمامو باز کردم و به اطرافم نگاه انداختم واضح نمیدیدم ولی فهمیدم روی تخت خوابیدم و سوهی کنارم نشسته
به سرعت متوجه شد که به هوش اومدم)
س.ه:اوه به هوش اومدی؟! خوبی؟! چیشد؟!
من:بیماری این یه بیماریه
س.ه:چی؟!
من:حوصله توضیح دادن ندارم بزار بعدا
(و چشمامو بستمو اومدم باز بخوابم که در اتاق باز شد اما هیچ ریکشنی ندادم)
س.ی:هنوز به هوش نیومده؟!
س.ه:چرا خواست بخوابه منم چیزی نگفتم
س.ی:عاا اوکی سوهی برو پایین خاله کارت داره
س.ه:باشه
(چشمامو ریز باز کردم که دیدم سوهی بلند شد و سئویون اومد جاش نشست و با صدای بسته شدن در اتاق مطمئن شدم که رفته)
من:(همچنان اینکه چشمام کاملا بسته بود)اینجا اتاق منه؟!
س.ی:عه بیدار شدی؟!
من:اصلا نخوابیدم که بیدار بشم!
سوالمو جواب نمیدی؟!
س.ی:اره اتاق توعه دکوراسیونش خوبه؟!
من:هنوز واضح ندیدم ولی به نظر بد نمیاد ممنون
عا راستی وسایلم اینجاس؟!
س.ی:اره چطور؟!
(عین برقگرفتهها چشمامو باز کردم پتو رو کنار زدم و سمت وسایلم رفتم
یه جعبه کوچولو برداشتمو روبه سئویون گرفتم)
من:تولد 101سالگیت مبارک
امیدوارم خوشت بیاد
س.ی:اوه عهه توقع نداشتم واسم کادو بگیری(جعبه رو از دستم میگیره)م..ممنون
من:خواهش میکنم
(دوباره میرم روی تخت میخوابم و پتو رو تا بالای سرم میکشم)
[ویو سئویون]
(اصلا توقع نداشتم واسم کادو بگیره چون گفته بود روز تولدم نمیاد
در جعبه رو باز کردم و یه دسته کلید باطرح خوناشام رو دیدم)
[او:اووو چه باحالل
با طرح خوناشام!
خوشمانآمد]
س.ه:(در اتاقو باز میکنه)بیاین پایین شام بخوریم
او:باشه الان میایم تو برو
(درو بست و رفت)
او:ممنون بخاطر کادوت خیلی قشنگه
و اینکه اگه خجالت میکشی بیای اشکال نداره میتونم بگم غذاتو بیارن اینجا..
ی.ه:ممنون میشم این کارو بکنی
او:باشه فعلا
۶۷۱
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.