سلام. دلم برات تنگه؛ خسته نشدی از " سلام دلم برات تنگه "
سلام. دلم برات تنگه؛ خسته نشدی از " سلام دلم برات تنگه " گفتن های بیموقع من؟ منکه خسته شدم. تو که نیستی انگار گیر افتادم وسط ی شب تیره و تار بدون مهتاب و ستاره .. همش پاییزه و من تنهام. تموم غروبهایی که نیستی غروب همون سیزده بدریه که افتاده روز جمعه. تو که نیستی وقتی میرم بیرون یادم میره زیر ماکارونیمو کم کنم ته دیگ سیب زمینیش میسوزه. تو نیستی دائم بستنی توی دستم آب میشه. تو که نیستی لباسم گیر میکنه به ناخنم و نخ کش میشه. تو نیستی آزمونی که مدتها براش درس خوندم رو رد میشم. تو نیستی وقتی حرف میزنم بغض میکنم صدام میلرزه ... تو نیستی چای سرد میشه، مغزم داغ میشه قلبم یخ میزنه. تو نیستی جهان تنگه. ابرها گرفتهان و بارون نمیاد. تو نیستی خورشید حوصله ی طلوع کردن نداره! تو نیستی ساعت ۴ صبح و نخ اخر سیگاره... وقتی نیستی فندک نیست سیگارمو روشن کنم. تو نیستی کلی تایپ میکنم و بعد میفهمم کیبوردم رو فارسی نکرده بودم! نیستی زندگی ضد حاله. تو نیستی من ضد حالم، آدما ضد حالن... حتی خودت به این این قشنگی هم ضد حالی. میشه باشی؟
یاردآ-
تاریخ ؟ نمیخواد،
ساعت : ۰۸:۰۴ کله سحر
#بادبافشون
یاردآ-
تاریخ ؟ نمیخواد،
ساعت : ۰۸:۰۴ کله سحر
#بادبافشون
۲۷.۰k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲