۱۵سالم بود بدترین دورانمو داشتم میگذروندم برا منی که تو ن
۱۵سالم بود بدترین دورانمو داشتم میگذروندم برا منی که تو ناز و نعمت و خوشی بزرگ شده بودم شد شروع فاجعه اون دوران شبا قبل خاب هندزفری میزاشتم و شبمو با گریه صبح میکردم ی روز موقعه ای که از مدرسه برگشتم گوشیمو چک کردم و مث هر روز روزمو شب کردم شب موقع خاب هندزفری رو زدم و بی اختیار چشام بارید نمیدونم چقد گذشته بود که خالم امد ت اتاق هندزفری رو از گوشم در اورد گذاشت ت گوشش و متعجب نگام کرد و گفت من که تموم اهنگاتو پاک کردم تا دیگه با اهنگ گریه نکنی الانم که اهنگی پلی نکردی پس چرا داری گریه میکنی اونجا بود که عمق فاجعه رو فهمیدم ب خدم امدم بالشم خیس بود هندزفری تو گوشم بود اهنگم تو سرماکو میشد و خاطراتی که مث فیلم از جلو چشم میگذش ولی هیچ موزیکی رو گوشیم پلی نبود جوابی نداشتم بهش بدم جوابی برا خدمم نداشتم بدون هیچ حرفی هندزفریمو ازش گرفتم و گذاشتم ت گوشم و چشامو بستم و ب اهنگی ک وجود خارجی نداشت گوش کردم اهنگی که تو سرم اکو میشد و خاطراتی قلبم تیر میکشید همه ای ما دردای داریم که گفتن نداره دردای که کسی غیر خدمون نمتونه بفهمتش ت این دنیایی که حال همه بده بهتره دنیارو برا همدیگه گای بهتری کنیم قضاوتامونو کمتر کنیم همه خسته ایم همه بریدیم پس همدیگرو بفهمیم و بهم کمک کنیم سعیم این بود وقتی کسی حالش بده کمکش کنم و درکش کنم هر وقت خاستم از دردام برا کسی بگم ب خدم امدم دیدم دارم ب دردای اون گوش میدم و کمکش میکنم و بجایی رسیدیم که دیگه ب کسی نگفتم چه مرگمه و فق سعی کردم بقیه رو خب کنم و ب این نتیجه رسیدم هیچکس نمیتونه منو بفهمه اره من خستم الان دیگه خستم انقد خستم که دیگه هیچی برام مهم نی مهم نیس ک بقیه حالشون خبه یا نه چون خسته شدم انقد حال بقیه رو خب کردم و خدم تنها پناهنم شد سنگ قبر مادرم و صبح کردن شبام ت قبرستون کنار خانواده ای که تنشون زیر خاکه و روحشون ت اسمون وقتی تیکه تیکه های وجودمو ت خاک گذاشتن گفتم دیگه تموم شد ولی میدونی تیر خلاسی زندگیم اونجای زده شد که خواهر کوچیکترم با التماس میگفت نمیخاد بمیره و من هیچ غلطی نمتونستم بکنم براش غیر از این که تلاش کنم ارومش کنم تا با مرگش کنار بیاد و اگه بخام از دردام بگم ی چنتا کتاب ازش در میاد پس ازم نپرسید خوبی ازم نپرسید چه مرگته چون دیگه نمتونم دیگه نمتونم همین دست از سرم بردارین همین خسته تر از اونم که حتی بخام گوشیمو چک کنم و بشینم پای چت کردن من الان فق دارم روزامو شب میکنم و شبامو صبح نمدونم چجوری فق دارم میگذرونم تا شاید تموم شه کابوسی که اسمش زندگیه
#چرندیاتیکذهنخستھ
#چرندیاتیکذهنخستھ
۳۰.۱k
۱۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.