من که باشم که رْمانی بر آن خاطر عاطر بِرمَم لطف ها کن گذر
من که باشم که رْمانی بر آن خاطر عاطر بِرمَم لطف ها کن گذر خاک تو بر تاج سرم دِلكَش ای
بنده نوازيت که آموخت بگو بَر برِمن ای شُکَرَم
که من اين ظَنّ به رقيبان تو خَلوت نبرم
همّتم بدرقه رِْه کُنُ یا طاير قدس
که دراز است کِشِ مقصد و منُّوسفرم
اي نسيم سحري بندگي من برسان ای دوشَخَم
که فراموش مکنی هرگز حلوي سحرم
خَرَم آن دوش کز اين مرحله زخم بربندم بارّ
وز سر کوه به تو پرسند رفيقان گشایش خبرم
حافظا شايد اگر در طلب گوهر وصل
نَقل دريا کنم از خرّمیه مشگل اشک و در آنّ غوطه خورم حَلَّست
کِچو مجنونه حُرَّم شِشپَر در آن نُقل حَرَمَمّْ
بنده نوازيت که آموخت بگو بَر برِمن ای شُکَرَم
که من اين ظَنّ به رقيبان تو خَلوت نبرم
همّتم بدرقه رِْه کُنُ یا طاير قدس
که دراز است کِشِ مقصد و منُّوسفرم
اي نسيم سحري بندگي من برسان ای دوشَخَم
که فراموش مکنی هرگز حلوي سحرم
خَرَم آن دوش کز اين مرحله زخم بربندم بارّ
وز سر کوه به تو پرسند رفيقان گشایش خبرم
حافظا شايد اگر در طلب گوهر وصل
نَقل دريا کنم از خرّمیه مشگل اشک و در آنّ غوطه خورم حَلَّست
کِچو مجنونه حُرَّم شِشپَر در آن نُقل حَرَمَمّْ
۹۱
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.