اوسی های بزرگوار
اوسی های بزرگوار
https://wisgoon.com/c/1468273/
بیو
نائی ساما _ شیطان کش
_نام
نائیریکا Naeirica
_فامیل
ندارد
_پدر و مادر
مرده
_خواهر و برادر
ندارد
_سن
بیست
_تولد
یازده شهریور (تولد خودم)
September ²
_تایپ
ENFP
_شیپ
سورا - @ncfvcgbvghbgh_sumeko
_تنفس
طبیعت
_رتبه
هینوتو
_سنسه
سورا (برای تنفس)
_علاقه مندی
طبیعت . دوستانش . هاشیرا ها . انواع رنگ سبز
_تنفرات
زجر کشیدن . موزان
_مدل مو
عروسدریایی https://wisgoon.com/pin/65506008/
_زندگی نامه
شبی که به دنیا میاد مادرش به خواطر بیماری که داشته درجا میمیره و پدرش از ترس این که بهش آسیب بزنه اونو به پرورشگاه تحویل میده و خودش ناپدید میشه
زندگی عالی رو میگذرونه و یه شب مثل شب های قبل میخواسته برای بچه های پرورشگاه کتاب بخونه و متوجه صدا عجیبی میشه
از اونجایی که مادر پرورشگاه با اوبایاشیکی ارتباط داشته اون از وجود شیاطین با خبر بوده و همون لحظه همه رو تو انباری پنهان میکنه و خودش توجه شیطان رو جذب میکنه و شروع به فرار کردن و دور شدن از پرورشگاه میکنه که کسی آسیب نبینه
که ناگهان پاش به سنگی گیر میکنه و زمین میخوره و سرش ضربه بدی میبینه
یک هفته از این اتفاق میگذره که چشماش رو باز میکنه و تو جایی کاملا متفاوته
بدنش با بانداژ پوشیده شده بود و در گردنش سوزش عجیبی بود
که متوجه میشه در اتاق تنها نبوده
دوتا دختر کوچیکتر و سه دختر تغریبا همسن خودش تو اتاق بودن
سعی میکنه بلند بشه ولی بقیه متوجه میشن و نمیزارن
اون دو دختر کوچیک کانائو و آئویی بودن
و اون سه دختری که از لحاظ سنی باهاش تفاوتی نداشتن شینوبو و کانائه و یه خر دیگهای بودن
(بابا رنگوکو بوده که اون شب اونو نجات داد)
در یکی از ماموریت هاش با نواره نازکی از خون مواجه میشه و به سرعت منبع خون رو پیدا میکنه
شیطان مذکری به یک زن حمله کرده بوده
به سرعت گردن شیطان رو میبره
هنوز شیطان به شکل کامل از بین نرفته بود که اسمشو میگه
و اون میفهمه که شیطان پدرش بوده
(سنگ و پارچه ای که به کاتاناش وصله برای پدر و مادرش بوده)
https://wisgoon.com/c/1468273/
بیو
نائی ساما _ شیطان کش
_نام
نائیریکا Naeirica
_فامیل
ندارد
_پدر و مادر
مرده
_خواهر و برادر
ندارد
_سن
بیست
_تولد
یازده شهریور (تولد خودم)
September ²
_تایپ
ENFP
_شیپ
سورا - @ncfvcgbvghbgh_sumeko
_تنفس
طبیعت
_رتبه
هینوتو
_سنسه
سورا (برای تنفس)
_علاقه مندی
طبیعت . دوستانش . هاشیرا ها . انواع رنگ سبز
_تنفرات
زجر کشیدن . موزان
_مدل مو
عروسدریایی https://wisgoon.com/pin/65506008/
_زندگی نامه
شبی که به دنیا میاد مادرش به خواطر بیماری که داشته درجا میمیره و پدرش از ترس این که بهش آسیب بزنه اونو به پرورشگاه تحویل میده و خودش ناپدید میشه
زندگی عالی رو میگذرونه و یه شب مثل شب های قبل میخواسته برای بچه های پرورشگاه کتاب بخونه و متوجه صدا عجیبی میشه
از اونجایی که مادر پرورشگاه با اوبایاشیکی ارتباط داشته اون از وجود شیاطین با خبر بوده و همون لحظه همه رو تو انباری پنهان میکنه و خودش توجه شیطان رو جذب میکنه و شروع به فرار کردن و دور شدن از پرورشگاه میکنه که کسی آسیب نبینه
که ناگهان پاش به سنگی گیر میکنه و زمین میخوره و سرش ضربه بدی میبینه
یک هفته از این اتفاق میگذره که چشماش رو باز میکنه و تو جایی کاملا متفاوته
بدنش با بانداژ پوشیده شده بود و در گردنش سوزش عجیبی بود
که متوجه میشه در اتاق تنها نبوده
دوتا دختر کوچیکتر و سه دختر تغریبا همسن خودش تو اتاق بودن
سعی میکنه بلند بشه ولی بقیه متوجه میشن و نمیزارن
اون دو دختر کوچیک کانائو و آئویی بودن
و اون سه دختری که از لحاظ سنی باهاش تفاوتی نداشتن شینوبو و کانائه و یه خر دیگهای بودن
(بابا رنگوکو بوده که اون شب اونو نجات داد)
در یکی از ماموریت هاش با نواره نازکی از خون مواجه میشه و به سرعت منبع خون رو پیدا میکنه
شیطان مذکری به یک زن حمله کرده بوده
به سرعت گردن شیطان رو میبره
هنوز شیطان به شکل کامل از بین نرفته بود که اسمشو میگه
و اون میفهمه که شیطان پدرش بوده
(سنگ و پارچه ای که به کاتاناش وصله برای پدر و مادرش بوده)
۵۸.۱k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.