٭خونـِ خُوشگِل مَن! -پارت71-
س.ی:چون از جواب دادن به اینجور سوالها طفره میرفتم دوستیمون کمرنگ شده بود
و دبیرستان که بودیم بهم گفت یه روز تلافی میکنم..
برای اینکه منظورشو بفهمم رفتم درمورد خودشو و خانوادش تحقیق کردم
پدرش قبل از اینکه بابام ازدواج کنه باهاش دوست شد و خب یه تاثیر خیلی بزرگ روش گذاشت که ازدواج کردن به درد نمیخوره و درمورد زنها بد میگفت
بعد یه مدت فهمیدیم که درواقع پدر گونووک قصد داشته گونووک رو به عنوان جانشین بابام قالب کنه و خودش سودشو ببره
البته پدر کونووگ خیلی به گونووک سختگیری میکرد و زمانی که فهمید پدرش چه توقعی ازش داره اونو کشت و خودش غیب شد
ده سال پیش وقتی بابام جشن گرفته بود و همه خانوادههای سلطنتی سطح زمین رو دعوت کرده بود به طرز عجیبی گونووک هم به عنوان امپراطور آمریکا اومده بود!
داستان برکناری امپراطور قبلی و جانشین شدن پسرش رو شنیده بودیم ولی نمیدونستیم پسرش چه کسی بوده و خب اونجا بابام منو وادار کرد به هر نوعی ازش اطلاعات به دست بیارم...
کسی به نام گونووک وجود نداشت و به نظر خودکشی کرده بود اما واقعیت این بود که گونووک خودشو با اسم جیهو پسر امپراطور آمریکا جا زده بود!!
من:عحب... پس پدر و پسر به هم رفتن...
هی تو(یکی میزنم به بازوش)تو مثل بابات نشیااا وگرنه قبل از هر کس دیگهای خودم شقه شقت میکنم!!
س.ی:(تک خندهای میکنه و دستهاشو به معنی تسلیم بالا میگیره)از ترس توهم که شده مثل اون نمیشم!
من:(با حس گودرت خودمو باد میکنم و با نگاهی سرشار از اعتماد به نفس)خوبه خوبه آفرین بترس.. (جَوَم میپره)خب ادامشو بگو
س.ی:کو گونووک یا کیم جیهو جدیدن اومده کره به بهونه قشنگ بودن اینجا و ادعا میکنه به عنوان یه کسی که تا حالا اصلا اینجا نیومده دوست داره مکانهای گردشگری کشور کره رو ببینه!
ولی تا اینجا که من تونستم بفهمم تنها قصد سفرش تو بودی
من:چی! ممنننن؟؟؟؟!!!:|||
س.ی:اون روز توی رستوران... میدونی چرا ترسیده بودم و آوردمت سرجات؟!
من:نه.. من از کجا بدونم؟!•-•
س.ی:یادته گفتم طبقه بالا نرو؟ اولش فقط به خاطر این بود که به نظر میرسید اون طبقه مهمونی یا جلسه خاصی هست اما...
و دبیرستان که بودیم بهم گفت یه روز تلافی میکنم..
برای اینکه منظورشو بفهمم رفتم درمورد خودشو و خانوادش تحقیق کردم
پدرش قبل از اینکه بابام ازدواج کنه باهاش دوست شد و خب یه تاثیر خیلی بزرگ روش گذاشت که ازدواج کردن به درد نمیخوره و درمورد زنها بد میگفت
بعد یه مدت فهمیدیم که درواقع پدر گونووک قصد داشته گونووک رو به عنوان جانشین بابام قالب کنه و خودش سودشو ببره
البته پدر کونووگ خیلی به گونووک سختگیری میکرد و زمانی که فهمید پدرش چه توقعی ازش داره اونو کشت و خودش غیب شد
ده سال پیش وقتی بابام جشن گرفته بود و همه خانوادههای سلطنتی سطح زمین رو دعوت کرده بود به طرز عجیبی گونووک هم به عنوان امپراطور آمریکا اومده بود!
داستان برکناری امپراطور قبلی و جانشین شدن پسرش رو شنیده بودیم ولی نمیدونستیم پسرش چه کسی بوده و خب اونجا بابام منو وادار کرد به هر نوعی ازش اطلاعات به دست بیارم...
کسی به نام گونووک وجود نداشت و به نظر خودکشی کرده بود اما واقعیت این بود که گونووک خودشو با اسم جیهو پسر امپراطور آمریکا جا زده بود!!
من:عحب... پس پدر و پسر به هم رفتن...
هی تو(یکی میزنم به بازوش)تو مثل بابات نشیااا وگرنه قبل از هر کس دیگهای خودم شقه شقت میکنم!!
س.ی:(تک خندهای میکنه و دستهاشو به معنی تسلیم بالا میگیره)از ترس توهم که شده مثل اون نمیشم!
من:(با حس گودرت خودمو باد میکنم و با نگاهی سرشار از اعتماد به نفس)خوبه خوبه آفرین بترس.. (جَوَم میپره)خب ادامشو بگو
س.ی:کو گونووک یا کیم جیهو جدیدن اومده کره به بهونه قشنگ بودن اینجا و ادعا میکنه به عنوان یه کسی که تا حالا اصلا اینجا نیومده دوست داره مکانهای گردشگری کشور کره رو ببینه!
ولی تا اینجا که من تونستم بفهمم تنها قصد سفرش تو بودی
من:چی! ممنننن؟؟؟؟!!!:|||
س.ی:اون روز توی رستوران... میدونی چرا ترسیده بودم و آوردمت سرجات؟!
من:نه.. من از کجا بدونم؟!•-•
س.ی:یادته گفتم طبقه بالا نرو؟ اولش فقط به خاطر این بود که به نظر میرسید اون طبقه مهمونی یا جلسه خاصی هست اما...
۱.۶k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.