بدون مخاطب خاص
باز هوای ابری تو تیره کرده آسمان خیالم را . ....
چه لذتی داشت آبتنی در چشمان غزل گوی تو،شاید ک تو دلیل سردردهای ناهنگام من بودی ،
شاید هم من ساده دلی بودم که بیقایق دل به دریا زدم ......
گاهی دوست داشتن ها بهایی به قیمت جان دارد و گاه تبعید زجر آور . ...
فصل ها چه بی رحمانه تاختند و به یغما بردند تار و پود عاشقی را .؛
چه زود دیر شد و سرنوشت انتقامش را گرفت .
دلخورم از تو از خودم و هرچه حسار بین من و توست ....
که خشت به خشتش از بی اعتمادی بنا شد .
با اینکه قطار آغوشم سالهاست که مسافری ندارد ولی هنوز عطش نداشتنت را سیل اشکانم سیراب نمیکند .
کمی آن طرف تر از پنجره ،
کوچه تردید یا بن بست نمیدانم ؟!
ولی ورود ممنوعه های ابدی را رقم زد .... اما هر دو هر آنچه خود را به بیراهه میزنیم ، از این فکر آگاهیم که روزی فقط نامهای و یا حتی چیزی کمتر ، از من ب جای میماند که از طرف هر دویمان تحریر کردهام ...
* دیدار به آخرت*
چه لذتی داشت آبتنی در چشمان غزل گوی تو،شاید ک تو دلیل سردردهای ناهنگام من بودی ،
شاید هم من ساده دلی بودم که بیقایق دل به دریا زدم ......
گاهی دوست داشتن ها بهایی به قیمت جان دارد و گاه تبعید زجر آور . ...
فصل ها چه بی رحمانه تاختند و به یغما بردند تار و پود عاشقی را .؛
چه زود دیر شد و سرنوشت انتقامش را گرفت .
دلخورم از تو از خودم و هرچه حسار بین من و توست ....
که خشت به خشتش از بی اعتمادی بنا شد .
با اینکه قطار آغوشم سالهاست که مسافری ندارد ولی هنوز عطش نداشتنت را سیل اشکانم سیراب نمیکند .
کمی آن طرف تر از پنجره ،
کوچه تردید یا بن بست نمیدانم ؟!
ولی ورود ممنوعه های ابدی را رقم زد .... اما هر دو هر آنچه خود را به بیراهه میزنیم ، از این فکر آگاهیم که روزی فقط نامهای و یا حتی چیزی کمتر ، از من ب جای میماند که از طرف هر دویمان تحریر کردهام ...
* دیدار به آخرت*
۵.۴k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.