وقتی رییس مافیا عاشقت میشه پارت ۲۳
جیهوپ ویو
هومم اومد......
جیهوپ دنبال ادرس رفت تا اینکه ماشین و بغل یه خیابون پیدا کرد و زنگ زد جیمین
جیهوپ: الو
جیمین: بگو
جیهوپ: ماشین و جای پرتی پارک کرده
جیمین: عوضی ....برگرد
جیهوپ:باشه
........
ا/ت ویو
تهیون و بردم یه لباس براش پوشیدم خودمم لباس پوشیدم و منتظر کوک موندیم.......۲۰ دقه گذشت
سابقه نداشت اینقد دیر کنه .....صدای زنگ در اومد تهیون بدو بدو رفت تا در باز کنه .....
در و که باز کرد یه دفعع دیدم بچه رو هوای ....ایی خدا از دست این کوک.....یه لبخند بزرک روی لبام اومد
ا/ت: کوک چن باز بگم بچه رو بالا پرت نکن😐😄
کوک: خب من این اقا کوچولو خیلی دوس دارم .....دوس دارم همیشه بغلم باشه
ا/ت: خیلی خب باشه اصلا همش بغل تو خوبه
کوک رو به تهیون: عالیهه مگه نه
تهیون با اون خنده بزرگ روی لباش که دندونای کوچولوش معلوم شده بود کله کوک و بغل کرد و گفت : اره(به چطور خیلی کیوتی🤤)
کوک: خب بریم
ا/ت:بریمم
ا/ت در خونه رو بستی و رفتی سمت کوک که داشت میاده میرفت...
ا/ت: عههه...کوک
کوک که تهیون رو کولش بود با تعجب برگشت سمت
ا/ت
کوک: جونم؟
ا/ت: ماشینت....کو
کوک: عاااا....خب ..دست ته ...شرمنده باید میاده بریم
ا/ت:عااا ایراد نداره بریم
۲۰ دقه گذشت و رسیدید به پارک
ا/ت: کوک تهیون بزار زمین خسته شدی
کوک:هممم باشهه ...بچه بیا پایین بینم😁
و بعدش تهیون گذاشت زمین تا گذاشتش زمین دوید سمت وسایل های بازی کلی ذوق کرده بود ..
کوک: بیا بریم بشینیم اونجا
ا/ت: بریم
رفتید و نشستید روی صندلی رو به روی وسایل ها تا مراقب تهیونم باشید....
کوک:خب چخبر
ا/ت: خبرا که پیش توئه....جیمین
کوک:نخیر هنوز نفهمیده چرا همش اینو می پرسی ...اون فک میکنه تو مردی پس راحت باش
سرت و انداختی پایین
ا/ت:همم ..ببخشید
کوک: این حرف و نزن باشه ..فقط برای خودت میگم ..
تو و کوک داشتید حرف میزدید که تهیون با دو اومد سمتتون
تهیون: عمووو ...عمو کوک
کوک: جونم عزیزم
تهیون: هممم من بستنی میخوام
کوک: اووو این اقا کوچولو چه طمعی بستنی میخواد
تهیون: توت فرنگییییی
کوک زد زیر خنده :مگه دختری😆
تهیون: خب خیلی خوشمزه🤤
کوک: هممم باشه😁 و...مامانش چه طعمی دوس داره
ا/ت: اامم من نمیخورم
کوک: عوعو نمیشه باید بخوری مگه ن
تهیون: اره ...من میدونم چی دوست داره
کوک:چیی
تهیون: وانیلی دوست داره
کوک: اووو واقعا
تهیون: اهومم😊
کوک: پس تو اینجا مراقب مامان باش تا من برم و برات بستنی توت فرنگی بگیرممم خوبهه
تهیون: باشهه عمو
کوک رفت تا بستنی بخره ولی گوشیش روی صندلی جا میمونه...
ا/ت: تهیونمم بیا اینجا بشین مامان
تهیون: باشه
تهیون تا رفت بشینه دستش به گوشی کوک میخوره و میفته زمین ...تهیون خم میشه و برش میداره... و روشنش میکنه تا بازی کنه ولیی...
ته ویو
اهههه سیگنال گوشیی کوک !!
ته:...
هومم اومد......
جیهوپ دنبال ادرس رفت تا اینکه ماشین و بغل یه خیابون پیدا کرد و زنگ زد جیمین
جیهوپ: الو
جیمین: بگو
جیهوپ: ماشین و جای پرتی پارک کرده
جیمین: عوضی ....برگرد
جیهوپ:باشه
........
ا/ت ویو
تهیون و بردم یه لباس براش پوشیدم خودمم لباس پوشیدم و منتظر کوک موندیم.......۲۰ دقه گذشت
سابقه نداشت اینقد دیر کنه .....صدای زنگ در اومد تهیون بدو بدو رفت تا در باز کنه .....
در و که باز کرد یه دفعع دیدم بچه رو هوای ....ایی خدا از دست این کوک.....یه لبخند بزرک روی لبام اومد
ا/ت: کوک چن باز بگم بچه رو بالا پرت نکن😐😄
کوک: خب من این اقا کوچولو خیلی دوس دارم .....دوس دارم همیشه بغلم باشه
ا/ت: خیلی خب باشه اصلا همش بغل تو خوبه
کوک رو به تهیون: عالیهه مگه نه
تهیون با اون خنده بزرگ روی لباش که دندونای کوچولوش معلوم شده بود کله کوک و بغل کرد و گفت : اره(به چطور خیلی کیوتی🤤)
کوک: خب بریم
ا/ت:بریمم
ا/ت در خونه رو بستی و رفتی سمت کوک که داشت میاده میرفت...
ا/ت: عههه...کوک
کوک که تهیون رو کولش بود با تعجب برگشت سمت
ا/ت
کوک: جونم؟
ا/ت: ماشینت....کو
کوک: عاااا....خب ..دست ته ...شرمنده باید میاده بریم
ا/ت:عااا ایراد نداره بریم
۲۰ دقه گذشت و رسیدید به پارک
ا/ت: کوک تهیون بزار زمین خسته شدی
کوک:هممم باشهه ...بچه بیا پایین بینم😁
و بعدش تهیون گذاشت زمین تا گذاشتش زمین دوید سمت وسایل های بازی کلی ذوق کرده بود ..
کوک: بیا بریم بشینیم اونجا
ا/ت: بریم
رفتید و نشستید روی صندلی رو به روی وسایل ها تا مراقب تهیونم باشید....
کوک:خب چخبر
ا/ت: خبرا که پیش توئه....جیمین
کوک:نخیر هنوز نفهمیده چرا همش اینو می پرسی ...اون فک میکنه تو مردی پس راحت باش
سرت و انداختی پایین
ا/ت:همم ..ببخشید
کوک: این حرف و نزن باشه ..فقط برای خودت میگم ..
تو و کوک داشتید حرف میزدید که تهیون با دو اومد سمتتون
تهیون: عمووو ...عمو کوک
کوک: جونم عزیزم
تهیون: هممم من بستنی میخوام
کوک: اووو این اقا کوچولو چه طمعی بستنی میخواد
تهیون: توت فرنگییییی
کوک زد زیر خنده :مگه دختری😆
تهیون: خب خیلی خوشمزه🤤
کوک: هممم باشه😁 و...مامانش چه طعمی دوس داره
ا/ت: اامم من نمیخورم
کوک: عوعو نمیشه باید بخوری مگه ن
تهیون: اره ...من میدونم چی دوست داره
کوک:چیی
تهیون: وانیلی دوست داره
کوک: اووو واقعا
تهیون: اهومم😊
کوک: پس تو اینجا مراقب مامان باش تا من برم و برات بستنی توت فرنگی بگیرممم خوبهه
تهیون: باشهه عمو
کوک رفت تا بستنی بخره ولی گوشیش روی صندلی جا میمونه...
ا/ت: تهیونمم بیا اینجا بشین مامان
تهیون: باشه
تهیون تا رفت بشینه دستش به گوشی کوک میخوره و میفته زمین ...تهیون خم میشه و برش میداره... و روشنش میکنه تا بازی کنه ولیی...
ته ویو
اهههه سیگنال گوشیی کوک !!
ته:...
۳۴.۹k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.