p⁵
p⁵
_______
ویو میسون قرص هارو خوردیم و یکجا نشستیم
_اهههه گرمهه
دستشو تکون میده که خنک شه
تهیونگ: آره..
_منبرم فنو روشن کنم الان میام
تهیونگ:م.میشه نری؟(مظلوم)
_آخه.......
تهیونگ میسون و میکشه سمت خودش و به خودش نزدیک میکنه
تهیونگ:هوم؟
به میسون یه نگاه بالا به پایینی میکنه
_ولم کنن
تهیونگ خودشو به میسون نزدیک میکنه .
_چ.چیزه...چقد گرمه ..دارم م.میپزم..
تهیونگ لباشو میسون نزدیک میکنه
_چیز...واستا یونا داره صدام میکنه
تهیونگ:اوکی برو
رفتم پیش یونا
_ریدمدهنت اون قرص چیبود دادییی؟
یونا:نوموگم
_کو///نیییییی
میدوعه دنبال یونا
ویو چن دقیقه بعد"
الان خیلی گرم ترم بود حسابی دوییدم
_یونا خدا کی////رت کنه
یونا:خب به ک.ک.....ک......کتفم(ریدم تو ذهنتون با تشکر ادمین)
_اییششششش
از پیش یونا رفتم و سعی کردم از تهیونگ فاصله بگیرم
_اهه تشنمه
رفتم آشپزخونه آب برداشتمو به سمت اتاقم رفتمو دراز کشیدم لباسامو در اوردم و لخ///ت
رو تخت خوابیدم
_اخیش...چرا هنوز گرمههه
_یوناا ک///س////ک////ش
هی رو تختم تکون میخوردم و اینور و اونور میشدم لباسمو عوض کردم(یه لباس دیگه که دیگه گرمش نباشه)
و رفتم پایین
_______
ویو میسون قرص هارو خوردیم و یکجا نشستیم
_اهههه گرمهه
دستشو تکون میده که خنک شه
تهیونگ: آره..
_منبرم فنو روشن کنم الان میام
تهیونگ:م.میشه نری؟(مظلوم)
_آخه.......
تهیونگ میسون و میکشه سمت خودش و به خودش نزدیک میکنه
تهیونگ:هوم؟
به میسون یه نگاه بالا به پایینی میکنه
_ولم کنن
تهیونگ خودشو به میسون نزدیک میکنه .
_چ.چیزه...چقد گرمه ..دارم م.میپزم..
تهیونگ لباشو میسون نزدیک میکنه
_چیز...واستا یونا داره صدام میکنه
تهیونگ:اوکی برو
رفتم پیش یونا
_ریدمدهنت اون قرص چیبود دادییی؟
یونا:نوموگم
_کو///نیییییی
میدوعه دنبال یونا
ویو چن دقیقه بعد"
الان خیلی گرم ترم بود حسابی دوییدم
_یونا خدا کی////رت کنه
یونا:خب به ک.ک.....ک......کتفم(ریدم تو ذهنتون با تشکر ادمین)
_اییششششش
از پیش یونا رفتم و سعی کردم از تهیونگ فاصله بگیرم
_اهه تشنمه
رفتم آشپزخونه آب برداشتمو به سمت اتاقم رفتمو دراز کشیدم لباسامو در اوردم و لخ///ت
رو تخت خوابیدم
_اخیش...چرا هنوز گرمههه
_یوناا ک///س////ک////ش
هی رو تختم تکون میخوردم و اینور و اونور میشدم لباسمو عوض کردم(یه لباس دیگه که دیگه گرمش نباشه)
و رفتم پایین
۱۹۴
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.