دبیرستان بانگو(؛ پارت6
تا دازای بیاد آکو و آتسوشی و چو رفتن تو تا سفارش بدن.
ویش خدمت: خوش اومدین چی میل دارین؟
آکو: اممم... یه لاته لطفا
آتسوشی: منم یه اسپرسو
چویا: اممم... منم از هر چی نوی منو هست بدین (؛
پیش خدمت و آکو و آتسوشی با تعجب به چویا نگاه می کردن /:
چویا که دید اینا خیلی تعجب کردن گفت:
چیا قراره دازای حساب کنه /:
از این موقعیت ها پیش نمیادا...تازه اون بنتو های منو خورده باید سیر شم دیگ 😏
آتسوشی: آخه با قهوه/:
چویا: بلهــــ...
پیش خدمت رفت تا سفارش هارو بیاره..
[تقریبا یک ساعت بعد]
صدای زنگولی در اومد و هر سه تامون رومونو برگردوندیم:
دازای زیر لب قور می زد و خاک های سر و صورتشو پاک می کرد...
دازای که کارش تموم شد کت خاکیشو در آورد و روی صندلی کافه انداختو چشم دوخت به میز و چویا:
آتسوشی: دازای....
دازای:....
آتسوشی چند تا بشکن حلوی چشای دازای زد و گفت: خوبی...؟
دازای رو به چویا کرد و گفت:
_ببخشید آقای چویای مخترم چند تا قهوه خوردی؟!
+واستا بشمارم.... 1.... 2... 3
آتسوشی حرف چویا رو قطع کرد و گفت: والا اینقدر زیاپ سفارش داده لیوان های کافه تموم شد و بقیشونو توی لیوان پلاستیکی آورد /:
چویا: خوب شموردم!
دازای: خوب... چند تا بود؟
چویا: حدود 35 تا...
دازای خیلی ریلکس گفت: آها...
آکو: من موندم تو این همه رو چجوری جا دادی؟
آتسوشی: تو حواست نبود چویا 3 بار رفت دستشویی.
آکو: اوه... آره یادم اومد هر سری می گفت: خوب.. جا باز شد بریم راند بعد😂
چویا با حرص به جفتشون نگاه می کرد.
بعد از اینکه چویا قهوشو تموم کرد دازای دست کرد تو جیبشو و گفت:
_ای وایی چوچو جونم کیف پولمو جا گذاشتم... ای وای... ای وای...
+😡
_ ای وایی.. ای وایی..
آسوشی و اکو زیر زیرکی مس خندیدن چویا رو به اونا گفت:
+می شه دهنتونو ببندین
آتسوشی با خنده گفت:
آ... آر.... آره
و بعد چویا از تو کیفش کارتشو در آورد و رو به دازای گفت: بریم خونه واست دارم...
دازای: منم واست دارم چوچو...
بچه ها کامنتا خیلی کم شده اگ دیگ حمایت نکنین پارت بادی رو نمی زارم🥲🧡
ویش خدمت: خوش اومدین چی میل دارین؟
آکو: اممم... یه لاته لطفا
آتسوشی: منم یه اسپرسو
چویا: اممم... منم از هر چی نوی منو هست بدین (؛
پیش خدمت و آکو و آتسوشی با تعجب به چویا نگاه می کردن /:
چویا که دید اینا خیلی تعجب کردن گفت:
چیا قراره دازای حساب کنه /:
از این موقعیت ها پیش نمیادا...تازه اون بنتو های منو خورده باید سیر شم دیگ 😏
آتسوشی: آخه با قهوه/:
چویا: بلهــــ...
پیش خدمت رفت تا سفارش هارو بیاره..
[تقریبا یک ساعت بعد]
صدای زنگولی در اومد و هر سه تامون رومونو برگردوندیم:
دازای زیر لب قور می زد و خاک های سر و صورتشو پاک می کرد...
دازای که کارش تموم شد کت خاکیشو در آورد و روی صندلی کافه انداختو چشم دوخت به میز و چویا:
آتسوشی: دازای....
دازای:....
آتسوشی چند تا بشکن حلوی چشای دازای زد و گفت: خوبی...؟
دازای رو به چویا کرد و گفت:
_ببخشید آقای چویای مخترم چند تا قهوه خوردی؟!
+واستا بشمارم.... 1.... 2... 3
آتسوشی حرف چویا رو قطع کرد و گفت: والا اینقدر زیاپ سفارش داده لیوان های کافه تموم شد و بقیشونو توی لیوان پلاستیکی آورد /:
چویا: خوب شموردم!
دازای: خوب... چند تا بود؟
چویا: حدود 35 تا...
دازای خیلی ریلکس گفت: آها...
آکو: من موندم تو این همه رو چجوری جا دادی؟
آتسوشی: تو حواست نبود چویا 3 بار رفت دستشویی.
آکو: اوه... آره یادم اومد هر سری می گفت: خوب.. جا باز شد بریم راند بعد😂
چویا با حرص به جفتشون نگاه می کرد.
بعد از اینکه چویا قهوشو تموم کرد دازای دست کرد تو جیبشو و گفت:
_ای وایی چوچو جونم کیف پولمو جا گذاشتم... ای وای... ای وای...
+😡
_ ای وایی.. ای وایی..
آسوشی و اکو زیر زیرکی مس خندیدن چویا رو به اونا گفت:
+می شه دهنتونو ببندین
آتسوشی با خنده گفت:
آ... آر.... آره
و بعد چویا از تو کیفش کارتشو در آورد و رو به دازای گفت: بریم خونه واست دارم...
دازای: منم واست دارم چوچو...
بچه ها کامنتا خیلی کم شده اگ دیگ حمایت نکنین پارت بادی رو نمی زارم🥲🧡
۵.۱k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.