کتابی نوشتم برایت گویا برایت نوشته بودن
کتابی نوشتم برایت گویا برایت نوشته بودن
ستاره ای برایت چیده بودم گویا چیده بودن
قلبم را برایت اورده بودم گویا اورده بودند
سخنی برایت گفتم گویا گفته بودند
آدمی را برایت فدا کردم گویا کرده بودن
خودم را برایت فدا کردم گویا کرده بودن
چشمانم را برای دیدنت فدا کردم گویا کرده بودند
هرچه که دانستم را برایت کردم گویا کرده بودند
عزیز من غریبه ای شدی که هیچوقت نتوانم ببینمت مثل ستاره ای که کم کم ازم دور میشود
شاید دیگر سرنوشت مارا در کنار هم نخواهد
ولی تمام تلاشم را میکنم که در کنارم نگهت دارم
اگر نشد بدان دوستت دارم.
ستاره ای برایت چیده بودم گویا چیده بودن
قلبم را برایت اورده بودم گویا اورده بودند
سخنی برایت گفتم گویا گفته بودند
آدمی را برایت فدا کردم گویا کرده بودن
خودم را برایت فدا کردم گویا کرده بودن
چشمانم را برای دیدنت فدا کردم گویا کرده بودند
هرچه که دانستم را برایت کردم گویا کرده بودند
عزیز من غریبه ای شدی که هیچوقت نتوانم ببینمت مثل ستاره ای که کم کم ازم دور میشود
شاید دیگر سرنوشت مارا در کنار هم نخواهد
ولی تمام تلاشم را میکنم که در کنارم نگهت دارم
اگر نشد بدان دوستت دارم.
۱.۳k
۰۴ دی ۱۴۰۳