انگار تمام زندگی ام را دویده ام؛
انگار تمام زندگی ام را دویده ام؛
خسته ، خسته ..
که با هیچ تلاشی از تنم بیرون نمی رود.
به گوشه ترین میز کافه ها پناه می برم ، چراغ ها را خاموش میکنم ، تاریکی را زنده می کنم
مردگی واژه ای ست که خودم برای این شرایط ساخته ام و دوستش دارم.
دوستش دارم و این اولین دوست داشتنی ست که میدانم ترکم نمی کند.
خسته ، خسته ..
که با هیچ تلاشی از تنم بیرون نمی رود.
به گوشه ترین میز کافه ها پناه می برم ، چراغ ها را خاموش میکنم ، تاریکی را زنده می کنم
مردگی واژه ای ست که خودم برای این شرایط ساخته ام و دوستش دارم.
دوستش دارم و این اولین دوست داشتنی ست که میدانم ترکم نمی کند.
۴۸۵
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.