بار آخری که ازش خدافظی کردم نمیدونستم بار آخره
بار آخری که ازش خدافظی کردم نمیدونستم بار آخره
امید داشتم بارها ببینمش و باز خیابونای شلوغ شهر رو
با هم قدم بزنیم و با صدای بلند بخندیم
و یادمون بره چجوری زمان داره تند تند میگذره
نگام کرد
بعد به ساعتش خیره شد و گفت:
- میدونی که باید به قطار برسم کم کم بریم.
اشک تو چشمام جمع شدو گفتم:
+ نمیشه فقط نمیشه یه کم دیگه بمونی
گفت: - آخه آخرین قطاره اگه نرسم...
اشکامو که دید دستاشو رو گونم گذاشت و گفت:
- دیگه نبینم گریه کنیا
اشکات پاک کن.
این که آخرین قرارمون نیست من بازم میام..
حرفشو قطع کردم و گفتم
گفت : - نفوس بد نزن
چشماتو ببند و به چیزای خوب فکر کن
چشمام رو بستم عطری که همیشه به لباسش میزد رو توی دستام گذاشت و گفت:
- هر وقت دلت تنگ شد در این شیشه عطرو باز کن دلتنگیت تموم میشه..
لبخند زدم و از شیشه ی قطار براش دست تکون میدادم و بدرقه اش میکردم.
من هیچوقت فکر نمیکردم اون نگاه پشت
شیشه ی قطار آخرین نگاهه
اون رفت و من سال هاست به پیرهنم
عطرش رو میزنم و از شیشه ی اتاقم به
قطار هایی زل میزنم که مسیرشون یک طرفه اس و دیگه برگشتی ندارن..
هیچ کس نمیدونه انتظار چقدر میتونه آدمو از پادربیاره.
هیچ کس نمیدونه.
امید داشتم بارها ببینمش و باز خیابونای شلوغ شهر رو
با هم قدم بزنیم و با صدای بلند بخندیم
و یادمون بره چجوری زمان داره تند تند میگذره
نگام کرد
بعد به ساعتش خیره شد و گفت:
- میدونی که باید به قطار برسم کم کم بریم.
اشک تو چشمام جمع شدو گفتم:
+ نمیشه فقط نمیشه یه کم دیگه بمونی
گفت: - آخه آخرین قطاره اگه نرسم...
اشکامو که دید دستاشو رو گونم گذاشت و گفت:
- دیگه نبینم گریه کنیا
اشکات پاک کن.
این که آخرین قرارمون نیست من بازم میام..
حرفشو قطع کردم و گفتم
گفت : - نفوس بد نزن
چشماتو ببند و به چیزای خوب فکر کن
چشمام رو بستم عطری که همیشه به لباسش میزد رو توی دستام گذاشت و گفت:
- هر وقت دلت تنگ شد در این شیشه عطرو باز کن دلتنگیت تموم میشه..
لبخند زدم و از شیشه ی قطار براش دست تکون میدادم و بدرقه اش میکردم.
من هیچوقت فکر نمیکردم اون نگاه پشت
شیشه ی قطار آخرین نگاهه
اون رفت و من سال هاست به پیرهنم
عطرش رو میزنم و از شیشه ی اتاقم به
قطار هایی زل میزنم که مسیرشون یک طرفه اس و دیگه برگشتی ندارن..
هیچ کس نمیدونه انتظار چقدر میتونه آدمو از پادربیاره.
هیچ کس نمیدونه.
۱۶.۸k
۲۳ مهر ۱۴۰۱