دلشون مثل دریا بزرگ و صافه 👌 تورگردشگری معلولین و سالمندان رشت گیلان، رشت، فومن،فوشه . ۲۳مرداد ۱۴۰۱ 🤩
اولین مرحله الزایمر من
از زمانی آغاز شد که یک نفر
از همین پشت میز نشین ها
سرش را بلند کرد و
در چشمهایم
آنقدر وحشیانه نگاه کرد که
هر چه امید در جمجمه ام جمع شده بود
از میان توحشش پرید
و من
یک عمر دلم برای اندکی مهربان تنگ ماند
دنبال نقش و نگارم هستی؟
خیلی وقت است که در سفره های خالی و بی کسی
مجبور به خود خوری شده ام
از من فقط دو چشم نگران مانده و
دو فقره دست خالی و
دو پایی که رفتن را
در زیر خاک همین خانه دفن کرده
و هزاران حرف ناگفته
که در سرم راهپیمایی می کنند و
در میان زبانه های این چهار دیواری آلبومی
که آتشش می زنند
فریاد می کشند
ای وای وطنم
دستان من پر از سلاح گرم محبت بود و قلب تو سرسخترین نشانه
هر چه را که پدر یادم داده بود
موریانه های جنگ از سرم مکیدند
و دومین مرحله الزایمرم شروع شد
قلبم عزم خود را جزم کرده
تا از دست و پاهای زیر همین خاک
سلاح درست کند
اما من یادم نمی آید
مهربانی را باید چطور فراموش کرد
#نورااا_سادات
#نسرین_سیدزوار
#کافه_هنر
#کافه_عشق
#کافه_زندگی
#کپی_ممنوع
از زمانی آغاز شد که یک نفر
از همین پشت میز نشین ها
سرش را بلند کرد و
در چشمهایم
آنقدر وحشیانه نگاه کرد که
هر چه امید در جمجمه ام جمع شده بود
از میان توحشش پرید
و من
یک عمر دلم برای اندکی مهربان تنگ ماند
دنبال نقش و نگارم هستی؟
خیلی وقت است که در سفره های خالی و بی کسی
مجبور به خود خوری شده ام
از من فقط دو چشم نگران مانده و
دو فقره دست خالی و
دو پایی که رفتن را
در زیر خاک همین خانه دفن کرده
و هزاران حرف ناگفته
که در سرم راهپیمایی می کنند و
در میان زبانه های این چهار دیواری آلبومی
که آتشش می زنند
فریاد می کشند
ای وای وطنم
دستان من پر از سلاح گرم محبت بود و قلب تو سرسخترین نشانه
هر چه را که پدر یادم داده بود
موریانه های جنگ از سرم مکیدند
و دومین مرحله الزایمرم شروع شد
قلبم عزم خود را جزم کرده
تا از دست و پاهای زیر همین خاک
سلاح درست کند
اما من یادم نمی آید
مهربانی را باید چطور فراموش کرد
#نورااا_سادات
#نسرین_سیدزوار
#کافه_هنر
#کافه_عشق
#کافه_زندگی
#کپی_ممنوع
۱۳۷.۱k
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.