وقتی بچه بودم خونمون کنار یه پل بود
وقتی بچه بودم خونمون کنار یه پل بود
مادرم می گفت:یه بار که ناراحت شدی و
قهر کردی،رفتی تمام اسباب بازی هاتو پرت کردی تو رودخونه، بعد خودت اومدی
وکلی گریه کردی،بعد پدرم از پل رفته پایین وهمه رو آورده بالا....ومن خیلی ذوق کردم ،عجیبه....
الان که دلم گرفته از همه بریدم قهر کردم،ولی هیچ اسباب بازی ندارم که پرت کنم....
مادرم می گفت:یه بار که ناراحت شدی و
قهر کردی،رفتی تمام اسباب بازی هاتو پرت کردی تو رودخونه، بعد خودت اومدی
وکلی گریه کردی،بعد پدرم از پل رفته پایین وهمه رو آورده بالا....ومن خیلی ذوق کردم ،عجیبه....
الان که دلم گرفته از همه بریدم قهر کردم،ولی هیچ اسباب بازی ندارم که پرت کنم....
۸.۳k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.