باید یکی باشد، یکی که دزدانه نگاهش کنی، دزدانه راه رفتنش
باید یکی باشد، یکی که دزدانه نگاهش کنی، دزدانه راه رفتنش را بپایی، و دزدانه ببوسیاش و محکم بغلش کنی، و در حضورش طعم تلخ زندگی را نفهمی. باید یکی باشد که وقتی دلت برای خوشیهای کودکیات تنگ شد، به لبخندش خیره شوی، و سوار بر رنگین کمانی به کودکیات سفر کنی. باید یکی باشد، یکی که حصار تنهاییات را بر هم بزند و به تو بگوید که دوستت دارم. آدم است دیگر، و آدمی به همین دوستت دارمهاست که زنده است، و دلخوش است …
و چقدر خوشحالم دارمت در دانه جان
و چقدر خوشحالم دارمت در دانه جان
۳.۷k
۱۳ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.