فیک: my mission
فیک: my mission
پارت:34
....................................
کره شمالی مراسم/
جیسو: بمب کجاست ؟!
جین: اوناروهم حاضر کردیم.. فقط یادت نره بمب ها تا نیم ساعت دیگه منفجر میشن!
دایون: کوک!
کوک: کمک کنید بزارمش داخل ماشین!
جین و کوک لیسارو داخل ماشین بردن.. و بعد جین برگشت پیشه بقیه و کوک هم به سمت عمارت راه افتاد...
جین: خب من داخل اینجارو بمب گذاری می کنم! دایون تو دسشویی خانوما و کانگ هی توام مال مردا و بیرونم میمونه واسه جیسو! از الان شروع شد باید تا ۱۰دقیقه دیگه همه جارو بمب گذاری کنیم.
......
جنی ویو: نمیدونم چرا اینکارو کرد کل صورتم خونی شده بود ... صورتم میسوخت رومو برگردوندم و به چشماش زل زدم..
جنی: چرا اینکارو کردی؟!
تهیونگ: ببخشید فک میکردم .. یکی دیگست.. صورتت!
جنی: عوضی کوری؟!
تهیونگ: گفتم که ببخشید!
جنی: مطمئنم جاش میمونه!
تهیونگ: فعلا بیا از این جهنم خلاص شیم!
.......
جیمین: تمونه . ماموریت انجام شد!
رزی: اوففف.. بیا بریم..
از دسشویی اومدن بیرون که یه پیرزن اونجا بودو نگاهی بهشون کرد عینکی که چشمش بودو یکم تمیز کرد و دوباره به جیمین و رزی نگاهی انداخت
پیرزن: خجالت نمیکشین ؟! آخا اینجا ؟! مطمئنم خانواده هاتون خبر ندارم..
رزی: ببین ..
پیرزن: بیشور تو چرا بهش میدی؟!
جیمین داشت میخندید و از خنده زیاد سرخ شده بود
رزی: کوفت چرا میخندی هاا؟!
پیرزن: معلومه میخنده ازت راضی بوده..
رزی: ایششش..
رزی تنه ای به جیمین زد و از اونجا اومد بیرون..
جیمین هم پشت سرش راه افتاد... که رسیدن به جنی و تهیونگ
جیمین: جنی صورتت!
جنی: میدونم همش تقصیر این بی همه چیزه..
تهیونگ: گفتم که اتفاقی بود!
رزی: این جاش میمونه.. کوری آخه؟!؛
تهیونگ: آفرین توهم طرف اونو میگیری..
داشتن باهم حرف میزدن که دایون نفس زنان از پله ها بالا اومد..
جنی: دایون؟!
دایون: ببینید فک کنم اونا فهمیدن .! دنبالمن!
جنی : اینجا چیکار میکنی؟!
دایون: باید دسشویی خانومارو بمب گذاری کنم!
رزی: چی؟!
دایون: این دستوره.. طناب اوردم با خودم باید از پنجره ها بریم پایین! ۲۰دقیقه دیگه بمب ها منفجر میشن!
جنی: من کمکت میکنم! تو بیا اینو بگیر..
تهیونگ: ما اینجا منتظریم!
دایون: ۳بمب کافیه .. بیا یکی بردارید.
جنی و دایون رفتن دسشویی ها و در توالت ها بمب گذاشتن.. جوری که هیچکس نفهمه از اونجا اومدن بیرون به سمت جیمین و تهیونگ رفتن..
جنی: از این طرف بریم! به سمت پنجره بزرگ داخل سالن رفتن پنجره رو وا کردن و طناب رو محکم بستن اول دایون .. رزی جیمین و بعد تهیونگ. همه منتظر بودن جنی بیاد که از پنجره سرشو کشوند بیرون
جنی: سالم برگردید خونه! من هنوز کارم تموم نشده*داد*
تهیونگ: بیا پایین*داد*
جنی طناب رو برید و بلند داد زد
جنی: شاید آخرین دیدار مون باشه ببخشید*داد*
شرط
لایک 25
کامنت 25
🫂✨
پارت:34
....................................
کره شمالی مراسم/
جیسو: بمب کجاست ؟!
جین: اوناروهم حاضر کردیم.. فقط یادت نره بمب ها تا نیم ساعت دیگه منفجر میشن!
دایون: کوک!
کوک: کمک کنید بزارمش داخل ماشین!
جین و کوک لیسارو داخل ماشین بردن.. و بعد جین برگشت پیشه بقیه و کوک هم به سمت عمارت راه افتاد...
جین: خب من داخل اینجارو بمب گذاری می کنم! دایون تو دسشویی خانوما و کانگ هی توام مال مردا و بیرونم میمونه واسه جیسو! از الان شروع شد باید تا ۱۰دقیقه دیگه همه جارو بمب گذاری کنیم.
......
جنی ویو: نمیدونم چرا اینکارو کرد کل صورتم خونی شده بود ... صورتم میسوخت رومو برگردوندم و به چشماش زل زدم..
جنی: چرا اینکارو کردی؟!
تهیونگ: ببخشید فک میکردم .. یکی دیگست.. صورتت!
جنی: عوضی کوری؟!
تهیونگ: گفتم که ببخشید!
جنی: مطمئنم جاش میمونه!
تهیونگ: فعلا بیا از این جهنم خلاص شیم!
.......
جیمین: تمونه . ماموریت انجام شد!
رزی: اوففف.. بیا بریم..
از دسشویی اومدن بیرون که یه پیرزن اونجا بودو نگاهی بهشون کرد عینکی که چشمش بودو یکم تمیز کرد و دوباره به جیمین و رزی نگاهی انداخت
پیرزن: خجالت نمیکشین ؟! آخا اینجا ؟! مطمئنم خانواده هاتون خبر ندارم..
رزی: ببین ..
پیرزن: بیشور تو چرا بهش میدی؟!
جیمین داشت میخندید و از خنده زیاد سرخ شده بود
رزی: کوفت چرا میخندی هاا؟!
پیرزن: معلومه میخنده ازت راضی بوده..
رزی: ایششش..
رزی تنه ای به جیمین زد و از اونجا اومد بیرون..
جیمین هم پشت سرش راه افتاد... که رسیدن به جنی و تهیونگ
جیمین: جنی صورتت!
جنی: میدونم همش تقصیر این بی همه چیزه..
تهیونگ: گفتم که اتفاقی بود!
رزی: این جاش میمونه.. کوری آخه؟!؛
تهیونگ: آفرین توهم طرف اونو میگیری..
داشتن باهم حرف میزدن که دایون نفس زنان از پله ها بالا اومد..
جنی: دایون؟!
دایون: ببینید فک کنم اونا فهمیدن .! دنبالمن!
جنی : اینجا چیکار میکنی؟!
دایون: باید دسشویی خانومارو بمب گذاری کنم!
رزی: چی؟!
دایون: این دستوره.. طناب اوردم با خودم باید از پنجره ها بریم پایین! ۲۰دقیقه دیگه بمب ها منفجر میشن!
جنی: من کمکت میکنم! تو بیا اینو بگیر..
تهیونگ: ما اینجا منتظریم!
دایون: ۳بمب کافیه .. بیا یکی بردارید.
جنی و دایون رفتن دسشویی ها و در توالت ها بمب گذاشتن.. جوری که هیچکس نفهمه از اونجا اومدن بیرون به سمت جیمین و تهیونگ رفتن..
جنی: از این طرف بریم! به سمت پنجره بزرگ داخل سالن رفتن پنجره رو وا کردن و طناب رو محکم بستن اول دایون .. رزی جیمین و بعد تهیونگ. همه منتظر بودن جنی بیاد که از پنجره سرشو کشوند بیرون
جنی: سالم برگردید خونه! من هنوز کارم تموم نشده*داد*
تهیونگ: بیا پایین*داد*
جنی طناب رو برید و بلند داد زد
جنی: شاید آخرین دیدار مون باشه ببخشید*داد*
شرط
لایک 25
کامنت 25
🫂✨
۱۱.۳k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.