امشب اما دل دیوانه ام توهم قبر بودن برداشته و بر من تنگ آ
امشب اما دل دیوانهام توهم قبر بودن برداشته و بر من تنگ آمده... همچو طفلی گریان بر زمین پا میکشد و اشک میریزد و تورا طلب میکند، هر چه قربان صدقهاش میروم هر چه دست بر سرَش میکشم که بگذرد نمیگذرد! ... انگار جز تو مرهمی نمیخواهد ... قول چیز دیگری به او میدهم و او میگوید فقط تو را میخواهد.. صدای گریههایش نا ارامم میکند... نمیدانم با او چه کنم! چه به دستَش بدهم تا فراموشَت کند؟ .. مگر چقدر زنده است که تو را هم در این میان نداشته باشد! ظالم بودی و مظلوم پنداشتمَت، خود کرده را حاجت تدبیر که نیست، هست؟ ... چه کنم جز سازش با این سینه سوختگی؟ چه از دستم بر میآید برای این دیوانگی؟ هیچ! ... هیچ و من تا ابد محکوم به زیستن با هیچم ...
یاردآ -
#بادبافشون
یاردآ -
#بادبافشون
۳۴.۶k
۰۱ دی ۱۴۰۱