خداوکیلی شنگول و منگول و حبه انگور چه داستانی بود ما بچه
خداوکیلی شنگول و منگول و حبه انگور چه داستانی بود ما بچه بودیم عاشقش بودیم؟!!! من موندم گرگه چطوری اینارو خورده که این سه تا تو شکمش زنده موندن. مامان بزی چطوری شکم گرگ و بریده و بچه هاشو در آورده و سنگ ریخته تو شکمش و اونو دوخته و وقتی گرگه بیداد شده هنوز نمرده و متوجه اش هم نشده؟!!! این چه زندگی ایه اخههه
۱۰.۱k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.