٭خونـِ خُوشگِل مَن! -پارت46-
س.ی:ب..باشهه...و.ول.ی سخ..ت ..هه
(سوهی یه لیوان آب بهش میده بلکه بهتر بشه
و از جهتی که ممکن بود باهاش بحث کنم این دفعه کامل خفه بشه تا پایان غذا سکوت کردم بعدم یه تشکر از سوهی و به سمت در آشپزخونه راه افتادم..
ولی با ورود این فکر که چند نفر غریبه اون بیرونن توی مسیرم متوقف شدم و به سمت سوهی برگشتم)
من:سوهی
س.ه:هوم؟!
من:کی کارت تموم میشه؟!
س.ه:چیکار داری؟!!
من:(نگاهمو به دستهام که دارن با گوشه لباسم بازی میکنن میدوزم)خبب..
س.ه:باشه یه لحضه صبرکن الان میام
*توی اتاقم، نشسته روی صندلی و سعی در کشیدن نقشه عمارت..
از بیکاری!!*
من:عجیبه که هیچکس جز خاله توی راه نبود!
این همه اتاق توی این خونه هست که حدس میزنم بیشترش صاحب داشته باشه ولی هیچکسو ندیدم
بیخیال بیا یه مروری به نقشه داشته باشیم
(مدادمو دست میگیرم و روی خطوط به حرکت درمیارم)بعد اون پذیرایی سمت چپ یه در دیگه بود که به گفته سوهی حال خصوصیه و سمت راستش در آشپزخونه روبهروشم یه میز ناهارخوری بزرگگ از همون سمت بری به پلهها میرسی و بالای پلهها دقیقا برعکس تم زرشکی با اشیاء سورمهای!
(برگهها رو عوض میکنم و مدادم رو روی برگه دوم قرار میدم)اینجا 10تا اتاق هست و وسطش اکواریوم قرار داره ولی جالبتر اینجاس که عکس دونه دونه شاها رو روی دیوار زدن اما عکس سئویون بینشون نبود!!
(مدادمو محکم میگیرم و یه آدمک دست به سینه با پوزخند و سهتا شاخه مو روی سرش کنار خطی که دیوار عمارت به حساب میاد میکشم)اینم از این
اینم از اخرین شاهشون که خیلیم زشت و بداخلاقه
س.ی:هوومم جدیی؟؟!!
(برمیگردم سمت صدا و با چهرهای که فاصلش با صورتم کمتر سانتیمتره روبهرو میشم)
من:از کی اینجایی؟!!
س.ی:(نگاهشو ازم میگیره و به برگهها خیره میشه)نمیدونستم بلدی نقشه بکشی
از زمانی که برگهها رو جابهجا کردی تا واسه خودت برگه دومو توضیح بدی اینجام
(سوهی یه لیوان آب بهش میده بلکه بهتر بشه
و از جهتی که ممکن بود باهاش بحث کنم این دفعه کامل خفه بشه تا پایان غذا سکوت کردم بعدم یه تشکر از سوهی و به سمت در آشپزخونه راه افتادم..
ولی با ورود این فکر که چند نفر غریبه اون بیرونن توی مسیرم متوقف شدم و به سمت سوهی برگشتم)
من:سوهی
س.ه:هوم؟!
من:کی کارت تموم میشه؟!
س.ه:چیکار داری؟!!
من:(نگاهمو به دستهام که دارن با گوشه لباسم بازی میکنن میدوزم)خبب..
س.ه:باشه یه لحضه صبرکن الان میام
*توی اتاقم، نشسته روی صندلی و سعی در کشیدن نقشه عمارت..
از بیکاری!!*
من:عجیبه که هیچکس جز خاله توی راه نبود!
این همه اتاق توی این خونه هست که حدس میزنم بیشترش صاحب داشته باشه ولی هیچکسو ندیدم
بیخیال بیا یه مروری به نقشه داشته باشیم
(مدادمو دست میگیرم و روی خطوط به حرکت درمیارم)بعد اون پذیرایی سمت چپ یه در دیگه بود که به گفته سوهی حال خصوصیه و سمت راستش در آشپزخونه روبهروشم یه میز ناهارخوری بزرگگ از همون سمت بری به پلهها میرسی و بالای پلهها دقیقا برعکس تم زرشکی با اشیاء سورمهای!
(برگهها رو عوض میکنم و مدادم رو روی برگه دوم قرار میدم)اینجا 10تا اتاق هست و وسطش اکواریوم قرار داره ولی جالبتر اینجاس که عکس دونه دونه شاها رو روی دیوار زدن اما عکس سئویون بینشون نبود!!
(مدادمو محکم میگیرم و یه آدمک دست به سینه با پوزخند و سهتا شاخه مو روی سرش کنار خطی که دیوار عمارت به حساب میاد میکشم)اینم از این
اینم از اخرین شاهشون که خیلیم زشت و بداخلاقه
س.ی:هوومم جدیی؟؟!!
(برمیگردم سمت صدا و با چهرهای که فاصلش با صورتم کمتر سانتیمتره روبهرو میشم)
من:از کی اینجایی؟!!
س.ی:(نگاهشو ازم میگیره و به برگهها خیره میشه)نمیدونستم بلدی نقشه بکشی
از زمانی که برگهها رو جابهجا کردی تا واسه خودت برگه دومو توضیح بدی اینجام
۴۵۷
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.