فقط برای خودم!
فقط برای خودم!
این روزها دردهایی دارم که حضور هیچ همدردی کفافش را نمیدهد!
خسته و رنجور هستم! دلگرفته و ناامید؛ ای کاش شعار برای کارتون خواب های پایین شهر سقف میشد؛ همه فقط بلدند از جای خودشان بنگرند؛ کسی خودش را جای تو نمیگذارد!
باید سگ دو بزنی تا لقمه ای حلال در بیاوری و آخرش هم طعنه خوران سر پر وزنت را روی بالش تنهایی فرود آوری، خنده های مصنوعی برای فرزند کوچکت بزنی تا هویتی را که در انبوه نظرها دارد از دستش میرود را کمی بازسازی کند؛ مجبوری فقط بنویسی و هیچکسی نخواهد فهمید از چه میرنجی، شکایت نزد خدا هم سودی به حالت ندارد؛ لااقل قدیم ها با شکایت به خدا خودت را خالی میکردی اما اکنون دیگر سودی ندارد!
اشکال دنیا این است که همه از منظر خودشان ناظرند...
و اشکال خدا صبرش است... و رضاً برضاک بلد نبود ما...
از دنیا متنفرم و سیگار ارزان را ترجیح میدهم...
از خنده ها خسته ام و در پی چند واژه جدید هستم برای بیان انبوه دردهای ثروتمند...
فقط خواستم بگویم 4 صبح است، و من در حال بیداری، بیداریه تحمیلی از زخم های کهنه!
یادم می آید چند سال پیش دکتری به من گفت زخم های تن تو دیر خوب میشوند و علتش کمبود خون است؛ حالا زخم های روحم هرگز خوب نمیشوند به علت کمبود...
سکوتم از رضایت نیست؛ دلم... اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره؛ خودش گیره گرفتاره...
متن و دلنوشتهای یاسین محصول مشترک رودبار و آشخانه
@ashkhaneYASIN
این روزها دردهایی دارم که حضور هیچ همدردی کفافش را نمیدهد!
خسته و رنجور هستم! دلگرفته و ناامید؛ ای کاش شعار برای کارتون خواب های پایین شهر سقف میشد؛ همه فقط بلدند از جای خودشان بنگرند؛ کسی خودش را جای تو نمیگذارد!
باید سگ دو بزنی تا لقمه ای حلال در بیاوری و آخرش هم طعنه خوران سر پر وزنت را روی بالش تنهایی فرود آوری، خنده های مصنوعی برای فرزند کوچکت بزنی تا هویتی را که در انبوه نظرها دارد از دستش میرود را کمی بازسازی کند؛ مجبوری فقط بنویسی و هیچکسی نخواهد فهمید از چه میرنجی، شکایت نزد خدا هم سودی به حالت ندارد؛ لااقل قدیم ها با شکایت به خدا خودت را خالی میکردی اما اکنون دیگر سودی ندارد!
اشکال دنیا این است که همه از منظر خودشان ناظرند...
و اشکال خدا صبرش است... و رضاً برضاک بلد نبود ما...
از دنیا متنفرم و سیگار ارزان را ترجیح میدهم...
از خنده ها خسته ام و در پی چند واژه جدید هستم برای بیان انبوه دردهای ثروتمند...
فقط خواستم بگویم 4 صبح است، و من در حال بیداری، بیداریه تحمیلی از زخم های کهنه!
یادم می آید چند سال پیش دکتری به من گفت زخم های تن تو دیر خوب میشوند و علتش کمبود خون است؛ حالا زخم های روحم هرگز خوب نمیشوند به علت کمبود...
سکوتم از رضایت نیست؛ دلم... اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره؛ خودش گیره گرفتاره...
متن و دلنوشتهای یاسین محصول مشترک رودبار و آشخانه
@ashkhaneYASIN
۳.۵k
۰۳ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.