تو واسه من یه جزیره بکر امنی وسط اقیانوس آرام.
تو واسه من یه جزیره بکر امنی وسط اقیانوس آرام.
جزیرهای که تا حالا هیچکس پا توش نذاشته و نمیتونه بذاره.
یه جای آفتابی که یه وقتهایی بارون میزنه و بوی نم ساحل میپیچه تو فضای جزیره. بارون میزنه و رنگینکمون میشه.
من کنار تو انگار وسط این جزیرهم و دور تا دورم یه حصار شیشهایه که از بقیه آدمها جدام کرده.
انگار دارم اینجا زندگی میکنم، کنار بقیه آدمها ولی در اصل تو جزیره خودمم. تو حصار جزیره خودم. یه جایی که هیچکس نمیتونه بوی نم بارونش رو احساس کنه، رو ساحل شنیش پا بذاره، تو اقیانوس آرومش راه بره و رقص موجها رو روی پوستش حس کنه، وزش نسیم صورتش رو نوازش کنه و حتی وقتهایی که بارون میاد خورشید رو تو آسمون ببینه.
چون هیچکس تو جزیره من نبوده، توصیفش با کلمات برای بقیه سخته.
مثل وقتی که یه رنگی تو جهان وجود داره، که فقط تو دیدیش، و نمیتونی به بقیه بگی که چه رنگیه. کلمه نداری براش. یا یه میوهای هست که فقط تو خوردی و نمیدونی چطوری برای بقیه توصیفش کنی.
تو اگه تنها کسی بودی که پارچه مخمل رو از نزدیک دیده و لمس کرده بود، چطوری میتونستی برای بقیه توصیفش کنی یه جوری که حس تو رو موقع لمس کردنش کامل بفهمن؟
میبینی؟ نمیشه.
واسه همین جزیره منم قابل توصیف نیست با کلمات. یه جاییه که فقط من دیدم و من میدونم که چقدر آروم و قشنگه.
تو جزیره بکر و امن منی وسط اقیانوس آرام.
جزیرهای که تا حالا هیچکس پا توش نذاشته و نمیتونه بذاره.
یه جای آفتابی که یه وقتهایی بارون میزنه و بوی نم ساحل میپیچه تو فضای جزیره. بارون میزنه و رنگینکمون میشه.
من کنار تو انگار وسط این جزیرهم و دور تا دورم یه حصار شیشهایه که از بقیه آدمها جدام کرده.
انگار دارم اینجا زندگی میکنم، کنار بقیه آدمها ولی در اصل تو جزیره خودمم. تو حصار جزیره خودم. یه جایی که هیچکس نمیتونه بوی نم بارونش رو احساس کنه، رو ساحل شنیش پا بذاره، تو اقیانوس آرومش راه بره و رقص موجها رو روی پوستش حس کنه، وزش نسیم صورتش رو نوازش کنه و حتی وقتهایی که بارون میاد خورشید رو تو آسمون ببینه.
چون هیچکس تو جزیره من نبوده، توصیفش با کلمات برای بقیه سخته.
مثل وقتی که یه رنگی تو جهان وجود داره، که فقط تو دیدیش، و نمیتونی به بقیه بگی که چه رنگیه. کلمه نداری براش. یا یه میوهای هست که فقط تو خوردی و نمیدونی چطوری برای بقیه توصیفش کنی.
تو اگه تنها کسی بودی که پارچه مخمل رو از نزدیک دیده و لمس کرده بود، چطوری میتونستی برای بقیه توصیفش کنی یه جوری که حس تو رو موقع لمس کردنش کامل بفهمن؟
میبینی؟ نمیشه.
واسه همین جزیره منم قابل توصیف نیست با کلمات. یه جاییه که فقط من دیدم و من میدونم که چقدر آروم و قشنگه.
تو جزیره بکر و امن منی وسط اقیانوس آرام.
۵۲.۹k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲