پارت ۳
بادیگارد هایی که باهام بودن رو بخاطر دیدن زیبایی تو اون هارو کشتم دوست ندارم کسی جز من بدنت رو ببینه فهمیدی (آروم بدن معشوقش رو لمس میکنه) +من...ن.نمی...خواست.. ( تهیونگ آرو انگشت شو رو روی لب زیبای معشوقش گذاشت ) _ههییشش بیب میدونی این کارت تنبیه بدی داره ولی امشب خیلی خستمه بیبی و این دفعه رو ازت می گذرم (تهیونگ خیلی آروم لب هاش رو روی لب های معشوقه ی خود گذاشت و یک بوسه ی فرانسوی را شروع کرد تهیونگ غرق بوسیدن معشوقش بود ولی دخترک از اینکار تهیونگ حسابی تعجب زده شده بود ولی بعد دخترک هم تهیونگ را همراهی کرد تهیونگ انگار نمی توانست از لب های دخترک بگذرد دخترک دیگر نمیتوانست نفس بکشد و با مشت هایی که به تهیونگ میزد تهیونگ فهمید که معشوقه ی خود نمی تواند نفس بکشد دست از کار خود برداشت بعد از اینکه معشوقش را رها کرد معشوقه به سرفه افتاد و تهیونگ گفت )_حالت خوبه بیبی (با نگرانی)+هه اره هه خوبم هه _ببخشید لیتل گرل +عیب نداره (با یکم خجالت) _بیا نظرت چیه بریم روی تخت (خاک توی مغرت ککنن خجالت بکش 😶🔪🤣🚶♀️) بخوابیم آخه من خیلی خوابم میاد (با حالت کیوتی گفت) +با شه عمو _نه بیب بهم نگو عمو دیگه و اگرنه تنبیه میشی +باشه ته..تهیونگ.گ _آفرین بیب تهیونگ ات رو براید استایل بغل کرد و روی تخت گذاشت +تهیونگ ولی لباسامون رو که (تهیونگ نذاشت ات حرفش رو بزنه گفت ) _ههییشش میدونم تهیونگ بلند شد رفت سمت کمدش و یه پیراهن مشکی بلند داد به ات _ اینو بپوش بیب باشه وبعد شروع کرد به در آوردن لباس خودش ولی ات سریع چشماش بسته +یاا تهیونگ چرا لباستو جلوی من در میاری _(پوزخند) چون تو دوست دخترمی +ولی _ولی نداریم باشه حالا چشماتو باز کن باشه +باش ات چشماشو رو باز کرد ولی تهیونگ رو با بالاتنه ی لخت دید سریع چشماتو بست +یا تو که لختی _من عادت دارم با بالاتنه ی لخت بخوابم بیب حالا لباستو بپوش زود ات میخواست بره توی حمام که تهیونگ گفت _کجا بیب ؟ +میرم لباس بپوشم _ نه دیگه نشد تهیونگ ات رو گرفت لباس شو دراورد +یا تهیونگ ولم کن من سوتین ندارم _عیبی نداره بیب بعد پیراهن رو تن ات کرد و دوتایی رفت روی تخت (منحرف بدبخت) _شب بخیر بیبی گرل +شب بخیر بعد تهیونگ ات رو توی بغلش کشید و سرشو توی گردن ات گذاشت و دوتا شون به خواب رفتن
۱۶.۱k
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.