p4
ویو ات
یه دفعه مسئول کتاب خونه داد زد
#: لطفا تخلیه کنید یکی از کامپیوتر ها اتصالی کرده
ات ویو
دیدم یه دختر میز افتاده رو پیش و نمیتونه تکون بخوره ولی همه دور پسری جمع شدن که سوختگی پیدا کرده سریع رفتم کمکش کردم بلند شه و با هم از اونجا اومدیم بیرون و بردمش بیمارستان چون پاش شکسته بود اسمش رو لباس بود خوندم
ات: جونگ جی وو فکر کنم یه سال از من کوچیک تری
جی وو: اوه اره و تو هم کیم ات هستی ممنون از اینکه کمکم کردی... دیدم تنها میری و میای دوستی نداری؟
ات: نه وقت نداشتم دوست پیدا کنم
جی وو: پس منو دوست خودت بدون اونی... اگه کار داری میتونی بری من زنگ زدم به داداشم داره میاد دکتر گفت بد آسیب دیده باید امشبو بمونم
ات: فعلا پیشت میمونم
ویو ات
خیلی وقت بود یه دوست خوب مثل اون نداشتم کلی با هم صحبت کردیم که داداشش اومد... داداشش... اوووون
ویو جی هوپ
شنیدم تو کتابخونه آتیش سوزی شده نگران ات و خواهرم شدم تا اینکه خواهرم زنگ زد و گفت تو بیمارستان امیدوارم حال ات خوب باشه سریع رفتم بیمارستان یه دختر دیگه کنارش بود... اون دختر.... اووووون چرااااااااا
یه دفعه مسئول کتاب خونه داد زد
#: لطفا تخلیه کنید یکی از کامپیوتر ها اتصالی کرده
ات ویو
دیدم یه دختر میز افتاده رو پیش و نمیتونه تکون بخوره ولی همه دور پسری جمع شدن که سوختگی پیدا کرده سریع رفتم کمکش کردم بلند شه و با هم از اونجا اومدیم بیرون و بردمش بیمارستان چون پاش شکسته بود اسمش رو لباس بود خوندم
ات: جونگ جی وو فکر کنم یه سال از من کوچیک تری
جی وو: اوه اره و تو هم کیم ات هستی ممنون از اینکه کمکم کردی... دیدم تنها میری و میای دوستی نداری؟
ات: نه وقت نداشتم دوست پیدا کنم
جی وو: پس منو دوست خودت بدون اونی... اگه کار داری میتونی بری من زنگ زدم به داداشم داره میاد دکتر گفت بد آسیب دیده باید امشبو بمونم
ات: فعلا پیشت میمونم
ویو ات
خیلی وقت بود یه دوست خوب مثل اون نداشتم کلی با هم صحبت کردیم که داداشش اومد... داداشش... اوووون
ویو جی هوپ
شنیدم تو کتابخونه آتیش سوزی شده نگران ات و خواهرم شدم تا اینکه خواهرم زنگ زد و گفت تو بیمارستان امیدوارم حال ات خوب باشه سریع رفتم بیمارستان یه دختر دیگه کنارش بود... اون دختر.... اووووون چرااااااااا
۵.۲k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.