پارت ۶ "پاریسِ تو"
۲۴ سپتامبر پاریس ساعت ۰۴:۲۰ نیمه شب
_گل فروش یا تهیونگ عزیز...میدونم صدامو نمیشنوی اما میخوام بخاطر کاری که با قلبم کردی ازت گِله کنم...هر ثانیه بیشتر دلم برای اون گل خونه و صاحبش و عطر قهوه ای که مهمونم کردی تنگ میشه...نمیدونم چرا اما...چشمام هربار از انتظار دیدن دوباره تو خیس میشن گل فروش... من اون شب فهمیدم قلب من همیشه خالی بود و تنها کارش پمپاژ کردن خون بود اما بعد از دیدن تو قطره های خون تویه قلبم شروع به رقصیدن کردن و بهم فهموندن اون قراره بهت ثابت کنه که این حس فقط تویه کتاب ها نیست ولی حالا قلبم داره میمیره از ندیدنت و نبودنت...فکر کنم قلبم قراره اخر این بازی خودشو به مرگ تسلیم کنه...
مخاطب حرفای اون پسر تهیونگ بود اما زل زده به ماه حرفاشو از ته قلبش میگفت و متوجه نبود حتی چشماشم بخاطر ندیدن مخاطب حرفای کوک لج کردن و قصد ندارن اشک ریختنو تموم کنن...کی میدونست چی به سر این پسر اومده؟اون حتی خودش هم جلوی احساساتشو میگیره و از چشماش میخواد دیگه نباره چون"اون فقط یه دوسته ما نمیخوایم بهش اسیب بزنیم پس تمومش کن همین الان"اما هیچکس به حرفش گوش نمیکرد نه قلبش و نه چشمش
_هی نظرتون چیه یکم ریسک کنیم؟
خطاب به قلب و چشماش گفت و از تخت پایین اومد سمت کمدش رفت و با دلشوره و هیجانی که داشت چشمشو مدام میچرخوند تا لباسی که میخواد رو پیدا کنه
_بلاخره
پیرهن مشکی و شلوار جینی که برداشته بود رو با عجله پوشید و تو این زمان لبخند یک لحظه هم از صورتش پاک نمیشد
موهای تقریبا بلند و مشکیش رو جلوی اینه درست کرد و ژاکت لی آبی رنگشو پوشید و جلوی در ایستاد
_میخوام برگردم به پناهگاهم
کتونی های سفیدشو پوشید و از اتاق بیرون رفت
این خونه رو خوب نمیشناخت ولی قرارم نبود تسلیم شه
بی سر و صدا از پله ها پایین میومد ولی صدای قلبش بلند تر از همیشه میخواست سکوت خونه رو بشکنه
بقیه راه رو تا در وردی اروم و با حوصله قدم برمیداشت تا از خونه خارج شد
_موفق شدم!
چند دقیقه بعد گل فروشی کیم تهیونگ
اهنگ: sleep
The silent night approaches me
and when I look towards the window with an empty gaze
I see the clouds outside are still walking [in the sky]
and the ruffling of my bed covers
slowly, slowly fades away
slowly, slowly the night fades away
روی تخت جابه جا شد تا دید بهتری از پنجره به ماه داشته باشه
The night’s become warm and a comfort to me
?Can I go to bed sleep tonight
May I lean my body on you now
I’m leaving to sing another story of mine
But I’ll be back again
May i lean my body on you, tonight
Day and night, I think of you
In my dream
چشماشو بست و قطره اشکی از چشمش روی صورتش غلتید اما هنوز چند ثانیه از بستن چشماش نگذشته بود که صدای در شنیده شد
_خدایا
نالید و دوباره سعی کرد بی اهمیت به صدای در بخوابه که دوباره صدای در شنیده شد اما اینبار همراهش صدای شیرین و بهشتی فرشته اش بود که اونو "گل فروش"صدا می کرد
جوری که انگار بهش شک وارد کردن از جاش بلند شد و روی تخت نشست
_دوباره اومدی به خوابم اره؟
_تهیونگ؟!
دوباره صدای همون پسر رو شنید ولی انگار واقعی بود...از پنجره به بیرون نگاه کرد که دلیل بی خوابی هاشو وقتی داشت با انگشتاش بازی میکرد جلوی در مغازه اش دید
چشماش گرد شد و قلبش از دلتنگی فشرده...اما بدنش باید حرکت میکرد تا قبل از اینکه از خواب بپره
از پله ها پایین رفت و دمپایی هاشو لنگه به لنگه پوشید و سریع تر از ضربان قلبی که تو سینش میکوبید به سمت در دوید و بازش کرد
کوک دستشو پست سرش برد و با لبخند و چشمایی که به بغض الوده شده بود درحالی که سعی میکرد کلمتاشو واضح بگه و لکنت نداشه باشه حرف زد
_گفتی هر وقت خواستم میتونم برگردم
تهیونگ با لبخند وقتی حتی هنوز نمیدونست چهره روبه روش واقعیه یا بازم رویاست دستشو به سمتش دراز کرد و بغلش کرد
_و تا هروقت بخوای میتونی بمونی
هر دوشون دلتنگ و منتظر هم بودن پس نیازی نبود با دلیل و منطق دربارش حرف بزنن چون جونگکوک با قلبش تا اینجا دوید و تهیونگ با قلبش غریبه رو به رو شو بغل کرد و اجازه خیس شدن دوباره صورتش با اشکو داد و اینجا عقل ها دور از هم بودن تا اون دونفر بتونن پر کن جای خالی قلبشونو
#BTS #Army #Taehyung #V #Jungkook #Jimin #J_hope #Jhope #RM #Jin #Suga #Ho_seok
#بی_تی_اس #آرمی #تهیونگ #وی #کیم_تهیونگ #جونگ_کوک #کوک #کوکی #جئون_جونگ_کوک #رمان #جیمین #موچی #پارک_جیمین #یونگی #شوگا #گربه #پیشی #مین_یونگی #جیهوپ #جانگ_هوسوک #هوسوک #آر_ام #نامجون #کیم_نامجون #جین #کیم_سوک_جین #گی #مافیا #بلک_پینک #لیسا #جنی #رزی #جیسو #تهکوک #ویکوک #فیک #نامجین #یونمین
_گل فروش یا تهیونگ عزیز...میدونم صدامو نمیشنوی اما میخوام بخاطر کاری که با قلبم کردی ازت گِله کنم...هر ثانیه بیشتر دلم برای اون گل خونه و صاحبش و عطر قهوه ای که مهمونم کردی تنگ میشه...نمیدونم چرا اما...چشمام هربار از انتظار دیدن دوباره تو خیس میشن گل فروش... من اون شب فهمیدم قلب من همیشه خالی بود و تنها کارش پمپاژ کردن خون بود اما بعد از دیدن تو قطره های خون تویه قلبم شروع به رقصیدن کردن و بهم فهموندن اون قراره بهت ثابت کنه که این حس فقط تویه کتاب ها نیست ولی حالا قلبم داره میمیره از ندیدنت و نبودنت...فکر کنم قلبم قراره اخر این بازی خودشو به مرگ تسلیم کنه...
مخاطب حرفای اون پسر تهیونگ بود اما زل زده به ماه حرفاشو از ته قلبش میگفت و متوجه نبود حتی چشماشم بخاطر ندیدن مخاطب حرفای کوک لج کردن و قصد ندارن اشک ریختنو تموم کنن...کی میدونست چی به سر این پسر اومده؟اون حتی خودش هم جلوی احساساتشو میگیره و از چشماش میخواد دیگه نباره چون"اون فقط یه دوسته ما نمیخوایم بهش اسیب بزنیم پس تمومش کن همین الان"اما هیچکس به حرفش گوش نمیکرد نه قلبش و نه چشمش
_هی نظرتون چیه یکم ریسک کنیم؟
خطاب به قلب و چشماش گفت و از تخت پایین اومد سمت کمدش رفت و با دلشوره و هیجانی که داشت چشمشو مدام میچرخوند تا لباسی که میخواد رو پیدا کنه
_بلاخره
پیرهن مشکی و شلوار جینی که برداشته بود رو با عجله پوشید و تو این زمان لبخند یک لحظه هم از صورتش پاک نمیشد
موهای تقریبا بلند و مشکیش رو جلوی اینه درست کرد و ژاکت لی آبی رنگشو پوشید و جلوی در ایستاد
_میخوام برگردم به پناهگاهم
کتونی های سفیدشو پوشید و از اتاق بیرون رفت
این خونه رو خوب نمیشناخت ولی قرارم نبود تسلیم شه
بی سر و صدا از پله ها پایین میومد ولی صدای قلبش بلند تر از همیشه میخواست سکوت خونه رو بشکنه
بقیه راه رو تا در وردی اروم و با حوصله قدم برمیداشت تا از خونه خارج شد
_موفق شدم!
چند دقیقه بعد گل فروشی کیم تهیونگ
اهنگ: sleep
The silent night approaches me
and when I look towards the window with an empty gaze
I see the clouds outside are still walking [in the sky]
and the ruffling of my bed covers
slowly, slowly fades away
slowly, slowly the night fades away
روی تخت جابه جا شد تا دید بهتری از پنجره به ماه داشته باشه
The night’s become warm and a comfort to me
?Can I go to bed sleep tonight
May I lean my body on you now
I’m leaving to sing another story of mine
But I’ll be back again
May i lean my body on you, tonight
Day and night, I think of you
In my dream
چشماشو بست و قطره اشکی از چشمش روی صورتش غلتید اما هنوز چند ثانیه از بستن چشماش نگذشته بود که صدای در شنیده شد
_خدایا
نالید و دوباره سعی کرد بی اهمیت به صدای در بخوابه که دوباره صدای در شنیده شد اما اینبار همراهش صدای شیرین و بهشتی فرشته اش بود که اونو "گل فروش"صدا می کرد
جوری که انگار بهش شک وارد کردن از جاش بلند شد و روی تخت نشست
_دوباره اومدی به خوابم اره؟
_تهیونگ؟!
دوباره صدای همون پسر رو شنید ولی انگار واقعی بود...از پنجره به بیرون نگاه کرد که دلیل بی خوابی هاشو وقتی داشت با انگشتاش بازی میکرد جلوی در مغازه اش دید
چشماش گرد شد و قلبش از دلتنگی فشرده...اما بدنش باید حرکت میکرد تا قبل از اینکه از خواب بپره
از پله ها پایین رفت و دمپایی هاشو لنگه به لنگه پوشید و سریع تر از ضربان قلبی که تو سینش میکوبید به سمت در دوید و بازش کرد
کوک دستشو پست سرش برد و با لبخند و چشمایی که به بغض الوده شده بود درحالی که سعی میکرد کلمتاشو واضح بگه و لکنت نداشه باشه حرف زد
_گفتی هر وقت خواستم میتونم برگردم
تهیونگ با لبخند وقتی حتی هنوز نمیدونست چهره روبه روش واقعیه یا بازم رویاست دستشو به سمتش دراز کرد و بغلش کرد
_و تا هروقت بخوای میتونی بمونی
هر دوشون دلتنگ و منتظر هم بودن پس نیازی نبود با دلیل و منطق دربارش حرف بزنن چون جونگکوک با قلبش تا اینجا دوید و تهیونگ با قلبش غریبه رو به رو شو بغل کرد و اجازه خیس شدن دوباره صورتش با اشکو داد و اینجا عقل ها دور از هم بودن تا اون دونفر بتونن پر کن جای خالی قلبشونو
#BTS #Army #Taehyung #V #Jungkook #Jimin #J_hope #Jhope #RM #Jin #Suga #Ho_seok
#بی_تی_اس #آرمی #تهیونگ #وی #کیم_تهیونگ #جونگ_کوک #کوک #کوکی #جئون_جونگ_کوک #رمان #جیمین #موچی #پارک_جیمین #یونگی #شوگا #گربه #پیشی #مین_یونگی #جیهوپ #جانگ_هوسوک #هوسوک #آر_ام #نامجون #کیم_نامجون #جین #کیم_سوک_جین #گی #مافیا #بلک_پینک #لیسا #جنی #رزی #جیسو #تهکوک #ویکوک #فیک #نامجین #یونمین
۱۸.۸k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.