کپشن رو بخون شاید چند دقیقه ارامش رو بهت هدیه دادم
_سلام🙋🏻♀️اینجا بازاره زندگیه؟؟؟
+بفرمایید خانم همینجاست.
نگاه میکنم به اطراف👀به قفسه ها..
+چی نیاز دارید براتون بیارم؟؟
نگاه میکنم به فروشنده...
_راستش...
نیاز دارم به یه خواب بدون فکر و خیال...😴
به یه روز پر از جنب و جوش و بالا پایین پریدن🤸🏻♀️😃
روزی که وقتی شب میشه تا چهار صبح وول نخورم رو تخت و اینور و اونور نشم،چون خواب فراریه از چشمام🙂
نیاز دارم به یه خنده...😂
از اون خنده ها🤣 هست تموم که میشه از شدت خوشی قفسه سینت تند بالا پایین میشه ها،😆خودِ خودشه؛ از همونا میخوام🙃
باز هم نگاه میکنم به قفسه ها👀💫
_از اون اتفاقای خوب تو قفسه هم میخوام💜🌈
جنسشون خوبه دیگه؟؟؟آخه چند وقته هیچ اتفاق خوبی نمیافته تو زندگی من،دیگه اومدم بازار ببینم جنس اصل پیدا میکنم یا نه؟😊
+چیز دیگه هم میخواید؟؟
_معلومه،
دارم نگاه میکنم🧐
اون حال و اشتیاق شب قبل اردوی بچگی هام دیگه پیدا نمیشه؟؟؟🥲دلم لک زده برا اون حال😕همونی که باعث میشد صبح کله سحر بیدار شم،بعد تازه یک ساعت توی رخت خواب بمونم تا مامانم بیدار شه..😅
اگه دارید یه چند تا هم از اونا لدفا🙂
_وایسید برم اون پشت مشتا بازم نگاه کنم...
گریه هم میخوام!"
+گریه؟؟؟
گریه برا چیته خانم؟؟
_آره گریه میخوام😄از اونایی که بچه بودم گریه میکردما...همونا که وقتی یه چی میخواستم و بابام میگفت حالا نه همونا...
آخه میدونید اون موقع ها دست من نبود،تا بابام نمیخواست نمیشد.واسه همین وقتی میگفت نه،دلم تنگ میشد!نه تنگ برا کسی ها😅نه تنگ میشد،جمع میشد،مچاله و کوچیک🙂
حالا هم چند وقتیه یه چی و میخوام ولی تا خدا نخواد نمیشه😊دلم هی مچاله میشه ولی گریه درست نداره🙁
واسه همین از اون گریه ها 😭هم میخوام😃
+دیگه چی میخوای خانم؟؟
_دیگه...دیگه...
اون خانما هستن تو فیلم ها،یه بافت یشمی میپیچن دور خودشون رو اون صندلی متحرکا میشینن،بعد یه ماگ قهوه هم دستشونه☕از پنجره به بارون نگاه میکننا...آخخخخ اون آرامش اون موقعشون و میخوام..زیاد برام بزارید زود تموم نشه🌧🌠
+اونا گرونه ها!؟
_مهم نیست...دارم بابتش عمر میدم،حقمه! نیست...؟؟🪄🧶
+چیز دیگه ای نمیخواین؟؟؟
_حال خوب🥺
مرد نگاهم کرد.عجیب نگاهم کرد.بعد گفت:
+با درد گفتید😕
خندیدم:
_حال خوب آرزومه...رویامه...همه خواستمه..خیلی کم پیدا میشه این روزا تو زندگیم آخه🥺
اصن هیچی که ندادین،حال خوب و بدین من ببرم🥲محتاجم بهش.زیاددددد🙂
مرد سر تکون داد.خرید ها رو گذاشت تو زنبیل حصیری یادگار ننه بزرگ و داد دستم...
حساب کردم...یه عمرم و بابتشون دادم:)
پ.ن:از ته دلم..
خیلی یهویی...
بشینه به ته دلتون:)
#بماند ک اثر این قلم کیست ناشناس باشد بهتر است
+بفرمایید خانم همینجاست.
نگاه میکنم به اطراف👀به قفسه ها..
+چی نیاز دارید براتون بیارم؟؟
نگاه میکنم به فروشنده...
_راستش...
نیاز دارم به یه خواب بدون فکر و خیال...😴
به یه روز پر از جنب و جوش و بالا پایین پریدن🤸🏻♀️😃
روزی که وقتی شب میشه تا چهار صبح وول نخورم رو تخت و اینور و اونور نشم،چون خواب فراریه از چشمام🙂
نیاز دارم به یه خنده...😂
از اون خنده ها🤣 هست تموم که میشه از شدت خوشی قفسه سینت تند بالا پایین میشه ها،😆خودِ خودشه؛ از همونا میخوام🙃
باز هم نگاه میکنم به قفسه ها👀💫
_از اون اتفاقای خوب تو قفسه هم میخوام💜🌈
جنسشون خوبه دیگه؟؟؟آخه چند وقته هیچ اتفاق خوبی نمیافته تو زندگی من،دیگه اومدم بازار ببینم جنس اصل پیدا میکنم یا نه؟😊
+چیز دیگه هم میخواید؟؟
_معلومه،
دارم نگاه میکنم🧐
اون حال و اشتیاق شب قبل اردوی بچگی هام دیگه پیدا نمیشه؟؟؟🥲دلم لک زده برا اون حال😕همونی که باعث میشد صبح کله سحر بیدار شم،بعد تازه یک ساعت توی رخت خواب بمونم تا مامانم بیدار شه..😅
اگه دارید یه چند تا هم از اونا لدفا🙂
_وایسید برم اون پشت مشتا بازم نگاه کنم...
گریه هم میخوام!"
+گریه؟؟؟
گریه برا چیته خانم؟؟
_آره گریه میخوام😄از اونایی که بچه بودم گریه میکردما...همونا که وقتی یه چی میخواستم و بابام میگفت حالا نه همونا...
آخه میدونید اون موقع ها دست من نبود،تا بابام نمیخواست نمیشد.واسه همین وقتی میگفت نه،دلم تنگ میشد!نه تنگ برا کسی ها😅نه تنگ میشد،جمع میشد،مچاله و کوچیک🙂
حالا هم چند وقتیه یه چی و میخوام ولی تا خدا نخواد نمیشه😊دلم هی مچاله میشه ولی گریه درست نداره🙁
واسه همین از اون گریه ها 😭هم میخوام😃
+دیگه چی میخوای خانم؟؟
_دیگه...دیگه...
اون خانما هستن تو فیلم ها،یه بافت یشمی میپیچن دور خودشون رو اون صندلی متحرکا میشینن،بعد یه ماگ قهوه هم دستشونه☕از پنجره به بارون نگاه میکننا...آخخخخ اون آرامش اون موقعشون و میخوام..زیاد برام بزارید زود تموم نشه🌧🌠
+اونا گرونه ها!؟
_مهم نیست...دارم بابتش عمر میدم،حقمه! نیست...؟؟🪄🧶
+چیز دیگه ای نمیخواین؟؟؟
_حال خوب🥺
مرد نگاهم کرد.عجیب نگاهم کرد.بعد گفت:
+با درد گفتید😕
خندیدم:
_حال خوب آرزومه...رویامه...همه خواستمه..خیلی کم پیدا میشه این روزا تو زندگیم آخه🥺
اصن هیچی که ندادین،حال خوب و بدین من ببرم🥲محتاجم بهش.زیاددددد🙂
مرد سر تکون داد.خرید ها رو گذاشت تو زنبیل حصیری یادگار ننه بزرگ و داد دستم...
حساب کردم...یه عمرم و بابتشون دادم:)
پ.ن:از ته دلم..
خیلی یهویی...
بشینه به ته دلتون:)
#بماند ک اثر این قلم کیست ناشناس باشد بهتر است
۵۷.۱k
۰۶ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.