رمان معشوقه ی شیطون زیبای من
#پارت شانزدهم
آخه خدا جون آدم چقدر تحمل دارهه 😭😭
(۶ ماه بعد)
نیکا هنوز هم به هوش نیومده متین این روزها حالش افتضاحه میگفت تازه میخواست بره به نیکا بگه عاشقشه . منم الان تو هواپیما با ارسلان و دریا قراره بریم ترکیه تا یه مدت شاید نیکا به هوش اومد
ارسلان ____
دیانا این روزا حالش بده همه استوریاش غمگین تو این ۶ ماه نیومد بیمارستان همش میگفت نیکا نیکا نیکا
دریا : ارسلان کجایی کمربند رو ببند الان میخوایم سقوط کنیم نه نه فرود کنیم
خاککککک یعنی خاککک سقوططط دیونه
کمربندم رو بستم و چشامو رو هم گزاشتم و بعد هم چمدون ها رو برداشتیم و رفتیم خونه دوستم که تو ترکیه داشت و الان اومده ایران
دیانا همین که رسید مثل مرده ها رفت تو اتاق و چند دقیقه بعد اومد بیرون
دیانا : بریم
من : کجا
دیانا : بیمارستان
من : بزار بعدا
دیانا : بده خودم میرم
من : گفتم بعدا
دیانا با داد : من نیومدم اینجا که برام تعیین تکلیف کنی اومدم برم پیش آبجیم و به هیچ کس هم مربوط نی
و رفت تو این روز ها اینقدر پرس و جو کرد که به غیر از آدرس بیمارستان میدونه جد آبدارچی بیمارستان کجا خاک شده
منم رفتم پیشش
من : بریم
و بدون حرف حرکت کردم دیانا بی سر و صدا اشک میریخت رسیدیم ترمز کردم
دیاما : ارسلان اگه بره من چی کار کنم
اینقدر مظلوم گفت که ناخودآگاه بغلش کردم که هق هق کرد من : اللهی من قربونت بشم نفسم عمرم زندگیم عشقم « به کجا چنین شتابان»گریه نکن
اشک هاشو پاک کردم
من : وجی جون حولسم به دیا بود چی گفتی
وجی : میگم به کجا چنین شتابان
من : میرم برینم در بیابان میای
وجی : برو باووو
ورفت
با دیا از ماشین پیاده شدم رفتم تو سی سی یو
دیانا رفت داخل البته با پارتی بازی وقت ملاقات نبود
دیانا _____
من : سلام عشقم چه طوری دلم برات تنگ شده بود عوضییی اینجا خوابیدی که چی بشه هاننن مگه بهم قول ندادی واسه تولدم یه جایزه توپ بهم بدی هفته دیگه تولدمه نیکام نیکا پاشوو خواهری پاشو من بدون تو میمیرم به جان خودت به جان ارسلان به جان مامان بابام اگه پا نشی من خودمو میکشم میفهمیی خودمو میکشم نیکاااااا پاشو آبجی نفسم ببین متین ام بدون تو میمیره بفهم کجا میخوای بری
دیگه نتونستم نشستم کنارش که دستش تکون خورد و انگشتش حرکت کرد از خوشحالی گریه میکردم جیغ زدم از ته قلبم جوری که کل بیمارستان حتی بیمار ها اومدن تو اتاق وایییی زندگیم بهوش اومد
من : آبجی قربونت برم من
منو بی ون کردن اه لعنتی ارسلان هم منو برد خونه چون با اون کولی بازی از بیمارستان پرتمون نکردن خوب بود
ارسلان .......
الان همه چی عالیه پس بهش میگم عاشقشم
من بی مقدمه تو ماشین پشت فرمون : دیانا من دوست دارم عاشقتم یا من یا بازم من حالا کدوم ؟؟؟
دیانا: .....
ادامه دارد ....🍃✨
آخه خدا جون آدم چقدر تحمل دارهه 😭😭
(۶ ماه بعد)
نیکا هنوز هم به هوش نیومده متین این روزها حالش افتضاحه میگفت تازه میخواست بره به نیکا بگه عاشقشه . منم الان تو هواپیما با ارسلان و دریا قراره بریم ترکیه تا یه مدت شاید نیکا به هوش اومد
ارسلان ____
دیانا این روزا حالش بده همه استوریاش غمگین تو این ۶ ماه نیومد بیمارستان همش میگفت نیکا نیکا نیکا
دریا : ارسلان کجایی کمربند رو ببند الان میخوایم سقوط کنیم نه نه فرود کنیم
خاککککک یعنی خاککک سقوططط دیونه
کمربندم رو بستم و چشامو رو هم گزاشتم و بعد هم چمدون ها رو برداشتیم و رفتیم خونه دوستم که تو ترکیه داشت و الان اومده ایران
دیانا همین که رسید مثل مرده ها رفت تو اتاق و چند دقیقه بعد اومد بیرون
دیانا : بریم
من : کجا
دیانا : بیمارستان
من : بزار بعدا
دیانا : بده خودم میرم
من : گفتم بعدا
دیانا با داد : من نیومدم اینجا که برام تعیین تکلیف کنی اومدم برم پیش آبجیم و به هیچ کس هم مربوط نی
و رفت تو این روز ها اینقدر پرس و جو کرد که به غیر از آدرس بیمارستان میدونه جد آبدارچی بیمارستان کجا خاک شده
منم رفتم پیشش
من : بریم
و بدون حرف حرکت کردم دیانا بی سر و صدا اشک میریخت رسیدیم ترمز کردم
دیاما : ارسلان اگه بره من چی کار کنم
اینقدر مظلوم گفت که ناخودآگاه بغلش کردم که هق هق کرد من : اللهی من قربونت بشم نفسم عمرم زندگیم عشقم « به کجا چنین شتابان»گریه نکن
اشک هاشو پاک کردم
من : وجی جون حولسم به دیا بود چی گفتی
وجی : میگم به کجا چنین شتابان
من : میرم برینم در بیابان میای
وجی : برو باووو
ورفت
با دیا از ماشین پیاده شدم رفتم تو سی سی یو
دیانا رفت داخل البته با پارتی بازی وقت ملاقات نبود
دیانا _____
من : سلام عشقم چه طوری دلم برات تنگ شده بود عوضییی اینجا خوابیدی که چی بشه هاننن مگه بهم قول ندادی واسه تولدم یه جایزه توپ بهم بدی هفته دیگه تولدمه نیکام نیکا پاشوو خواهری پاشو من بدون تو میمیرم به جان خودت به جان ارسلان به جان مامان بابام اگه پا نشی من خودمو میکشم میفهمیی خودمو میکشم نیکاااااا پاشو آبجی نفسم ببین متین ام بدون تو میمیره بفهم کجا میخوای بری
دیگه نتونستم نشستم کنارش که دستش تکون خورد و انگشتش حرکت کرد از خوشحالی گریه میکردم جیغ زدم از ته قلبم جوری که کل بیمارستان حتی بیمار ها اومدن تو اتاق وایییی زندگیم بهوش اومد
من : آبجی قربونت برم من
منو بی ون کردن اه لعنتی ارسلان هم منو برد خونه چون با اون کولی بازی از بیمارستان پرتمون نکردن خوب بود
ارسلان .......
الان همه چی عالیه پس بهش میگم عاشقشم
من بی مقدمه تو ماشین پشت فرمون : دیانا من دوست دارم عاشقتم یا من یا بازم من حالا کدوم ؟؟؟
دیانا: .....
ادامه دارد ....🍃✨
۴۴.۳k
۱۴ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.