خوبای قم
مهربان بودیم ولی خنجر زدند بر پشت ما
داس نامردی زدند بردست و بر انگشت ما
برده اندما را به چشمه وندادند آب خوش
تیشه قهراست هنوزبرریشه و برخشت ما
تشنه لب هستیم کنارساحل و دریای آب
وای خشکانیده شد سبزه،چمن بردشت ما
دانه بسیاراست ولی دانه درشت بسیارتر
آتش و داغ رفیق مانده هنوز برشصت ما
بند کیفم را بدست دارد رفیق نا رفیق
عاشق انگشتری گردید برید انگشت ما
نال،آرام ،تا عرش و سما گویا رسید
کی پریشانی و فقر بر میکشد از مشت ما
داس نامردی زدند بردست و بر انگشت ما
برده اندما را به چشمه وندادند آب خوش
تیشه قهراست هنوزبرریشه و برخشت ما
تشنه لب هستیم کنارساحل و دریای آب
وای خشکانیده شد سبزه،چمن بردشت ما
دانه بسیاراست ولی دانه درشت بسیارتر
آتش و داغ رفیق مانده هنوز برشصت ما
بند کیفم را بدست دارد رفیق نا رفیق
عاشق انگشتری گردید برید انگشت ما
نال،آرام ،تا عرش و سما گویا رسید
کی پریشانی و فقر بر میکشد از مشت ما
۸.۷k
۲۳ مهر ۱۴۰۱