ادامه پارت 2
که جیا سوتی زد گفت: دختر چه خوشگل شدی... مواظب باش رو هوا میزننت
+داری مسخره میکنی؟؟....
-جدی میگم...
+من دیگه میرم خدا حافظ...
-بای...
از خونه اومد بیرون.... سوار آسانسور شدم و طبقه ۱- زدم
از آسانسور بیرون اومد و سوار ماشینم شدم و به سمت ادرسه که آقای کو فرستاده بود رفتم
(15مین بعد)
ماشین رو پارک کردم و پیاده شدم....
الان من جلوی ورودی رستوان هستم
خب هه نا الان وقتشه که از مهارت های بازیگریت استفاده کنی....من همیشه توی تئاتر مدرسه نفر اول بودم
خب از الان بعد اسم من میرا هست
نفس عمیق کشیدم و لبخند فیکی زدم
وارد رستوان شدم...
رمز گوشیم رو باز کردم و رفتم تو پیام ها...آقای کو نوشته میز شماره 10.... چی 10 همیشه عدد 10 برای بد شانسی میاره....خب دختر یکم مثبت اندیش باشه اتفاق بدی نمیوفته...
گارسون: ببخشید خانم میتونم کمک تون کنم!!!؟؟
+بله.....میز شماره 10 رو میخواستم...
گارسون: اون جاست...
با دست نشون داد منم دستش رو دنبال کردم
یه میزه دو نفر کناره پنجره...
که یه مرد رو صندلی نشسته بود و مِنُو رو نگاه میکرد فک کنم کیم تهیونگ باشه..... اون منو جلوی صورتش رو گرفته بود...
رو به گارسون کردم و گفتم ممنون..و گارسون رفت
یه قدم ورداشتم سمت میز که کیم تهیونگ منو رو از جلوی صورتش رو داشت...تا صورتش رو دیدم خشکم زد لعنت به این شانس این همه آدم تو این دنیا چرا اون باید کسی باشه که قرار باهاش ازدواج کنم...
میدونستم بد شانسم اما نمیدونستم در این حد...
لعنتی لعنتی لعنتی....اون منو میشناسه و میفهمه که من میرا نیستم
___________________________
لطفا لایک و کامت بذارید 🥺
+داری مسخره میکنی؟؟....
-جدی میگم...
+من دیگه میرم خدا حافظ...
-بای...
از خونه اومد بیرون.... سوار آسانسور شدم و طبقه ۱- زدم
از آسانسور بیرون اومد و سوار ماشینم شدم و به سمت ادرسه که آقای کو فرستاده بود رفتم
(15مین بعد)
ماشین رو پارک کردم و پیاده شدم....
الان من جلوی ورودی رستوان هستم
خب هه نا الان وقتشه که از مهارت های بازیگریت استفاده کنی....من همیشه توی تئاتر مدرسه نفر اول بودم
خب از الان بعد اسم من میرا هست
نفس عمیق کشیدم و لبخند فیکی زدم
وارد رستوان شدم...
رمز گوشیم رو باز کردم و رفتم تو پیام ها...آقای کو نوشته میز شماره 10.... چی 10 همیشه عدد 10 برای بد شانسی میاره....خب دختر یکم مثبت اندیش باشه اتفاق بدی نمیوفته...
گارسون: ببخشید خانم میتونم کمک تون کنم!!!؟؟
+بله.....میز شماره 10 رو میخواستم...
گارسون: اون جاست...
با دست نشون داد منم دستش رو دنبال کردم
یه میزه دو نفر کناره پنجره...
که یه مرد رو صندلی نشسته بود و مِنُو رو نگاه میکرد فک کنم کیم تهیونگ باشه..... اون منو جلوی صورتش رو گرفته بود...
رو به گارسون کردم و گفتم ممنون..و گارسون رفت
یه قدم ورداشتم سمت میز که کیم تهیونگ منو رو از جلوی صورتش رو داشت...تا صورتش رو دیدم خشکم زد لعنت به این شانس این همه آدم تو این دنیا چرا اون باید کسی باشه که قرار باهاش ازدواج کنم...
میدونستم بد شانسم اما نمیدونستم در این حد...
لعنتی لعنتی لعنتی....اون منو میشناسه و میفهمه که من میرا نیستم
___________________________
لطفا لایک و کامت بذارید 🥺
۳.۶k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.