پارت ۱۰ "پاریسِ تو"
پشت میز کنار پدرش نشسته بود و کار های عقب مونده شرکت رو که به عهده اون هم بود انجام میداد
شرکت پدرش امسال سود بیشتری نسبت به پارسال داشت و کار های حساب کتاب به عهده کوک بود چون پدرش خواسته بود و باید اطاعت می کرد
کاغذ هارو از کشو بیرون اورد و اونهارو برسی کرد اما حواسش به پدرش بود که رفتار عجیبی نداشت و عادی بود
انگار هنوز از ماجرای دیشب بویی نبرده بود چون وقتی دیشب به عمارت برگشت برای جلب توجه نکردن از در پشتی و بدون کف وارد شد و متوجه شد هنوز همه خوابن پس اون هم با خیال راحت بعد چند شب بجای بیهوش شدن از گریه زیاد اروم خوابید
_پدر...درسته سود امسال نسبت به قبل خیلی بهتر بود اما بازم باید یک سوم پول رو برای حقوق کارکنا و بخش دیگه اش هم برای پول مواد و لوازم اب و برق کارخونه و...کنار بزاری
پدرش سرش رو به نشونه تائید تکون داد و اخم ریزی که همیشه بین ابروهاش بود پر رنگ تر شد
_ الان میتونی بری ولی یادت نره بعد از ظهر شریک و دوست قدیمیم به اینجا میاد تا خوش آمد بگه و درباره ضرر هایی که امسال بهمون زده شده حرف بزنیم... سر ساعت دو خونه باش و دوباره مایه ابرو ریزی من نشو
کوک تشکر کرد و با لبخندی که تظاهری بیش نبود از اتاق خارج شد
هنوزم بخاطر حرفای دیشب خجالت زده بود اما میخواست دوباره پیش گل فروش برگرده و ظهرش رو با اون بگذرونه
بافت سفید رنگی با شلوار ساتن مشکی پوشید و به مقصد"پناهگاهِ قلبش"حرکت کرد
قدم هاشو بلند برمیداشت تا مسیر زودتر تموم شه
_جنابِ قلب لطفا انقدر حواسمو پرت نکن تا بتونم سریع تر راه برمو تهیونگمو ببینم
به خودش بخاطر گذاشت میم مالکیت کنار اسم تهیونگ خندید و زیر لب اهنگی رو زمزمه کرد
داشت به اون کوچه بن بست نزدیک میشد چون میتونست واضح بوی گل ها رو حس کنه اما هنوز به گل خونه نرسیده بود که مردی هیکلی با ریش های بلند،کلاه مشکی براق رو سرش و پیپ تویه دهنش با کت شلوار مشکی جلوش ایستاد و با صدای مزخرفش به فرانسوی شروع به نرف زدن کرد
_چه اتفاقی موسیو جئون...تویه مهمونی نتونستم ببینمتون ولی حالا تویه این کوچه تنگ و بن بست که پره از انسان های پست و موش های گدا میتونم ببینمتون؟
کوک اصلا حس خوبی به این ملاقات نداشت اما باید با شریک پدرش درست رفتار میکرد تا دردسر بیشتری درست نشه
_موسیو ردفیلد...خوشحالم از دیدنتون
_میدونم که خوشحال نیستی و دلت میخواد زودتر بری پیش گل فروش عزیزت نیازی به تظاهر نیست
_گ..گل فروش؟
جونگکوک متعجب و شکه شده پرسید...تمام وجودش رو ترس از اینکه فهمیده باشن شب مهمونی و دیشب رو پیش تهیونگ گذرونده برا گرفته بود و داشت روحش رو می بلعید
_فکر میکردم باهوش تر باشی ارباب جوان...واقعا فکر کردید هیجکس از قراره عاشقانه دیشبِ تو و دوست پسر گل فروشت خبر نداره؟
_ا..اون دوست پسرم نی..نیست
مرد به جونگکوک نزدیک تر شد و پیپ رو از بین لبهاش برداشت و بین انگشت هاش گرفت
_میتونه نباشه،میتونه هیچ قراری نباشه و هیچکس بجز من نفهمه دیشب کجا بودی
جونگکوک ترسیده بود اما سعی میکرد نشونش نده و دیگه لکنت نداشه باشه
_چی میخوای؟
ردفیلد دستشو سمت کمر کوک برد و نوازشش کرد
_میخوام مثل کاری که برای صاحب گل فروشی ته کوچه کردی رو برای منم بکنی...میخوام بهم سواری بدی تا هرچی دیدم رو فراموش کنم پس پسر خوبی باش و فقط قبول کن....
{نفری یه صلوات بفرستید ویسگون پاک نکنه:)}
#BTS #Army #Taehyung #V #Jungkook #Jimin #J_hope #Jhope #RM #Jin #Suga #Ho_seok
#بی_تی_اس #آرمی #تهیونگ #وی #کیم_تهیونگ #جونگ_کوک #کوک #کوکی #جئون_جونگ_کوک #رمان #جیمین #موچی #پارک_جیمین #یونگی #شوگا #گربه #پیشی #مین_یونگی #جیهوپ #جانگ_هوسوک #هوسوک #آر_ام #نامجون #کیم_نامجون #جین #کیم_سوک_جین #گی #مافیا #بلک_پینک #لیسا #جنی #رزی #جیسو #تهکوک #ویکوک #فیک #نامجین #یونمین
شرکت پدرش امسال سود بیشتری نسبت به پارسال داشت و کار های حساب کتاب به عهده کوک بود چون پدرش خواسته بود و باید اطاعت می کرد
کاغذ هارو از کشو بیرون اورد و اونهارو برسی کرد اما حواسش به پدرش بود که رفتار عجیبی نداشت و عادی بود
انگار هنوز از ماجرای دیشب بویی نبرده بود چون وقتی دیشب به عمارت برگشت برای جلب توجه نکردن از در پشتی و بدون کف وارد شد و متوجه شد هنوز همه خوابن پس اون هم با خیال راحت بعد چند شب بجای بیهوش شدن از گریه زیاد اروم خوابید
_پدر...درسته سود امسال نسبت به قبل خیلی بهتر بود اما بازم باید یک سوم پول رو برای حقوق کارکنا و بخش دیگه اش هم برای پول مواد و لوازم اب و برق کارخونه و...کنار بزاری
پدرش سرش رو به نشونه تائید تکون داد و اخم ریزی که همیشه بین ابروهاش بود پر رنگ تر شد
_ الان میتونی بری ولی یادت نره بعد از ظهر شریک و دوست قدیمیم به اینجا میاد تا خوش آمد بگه و درباره ضرر هایی که امسال بهمون زده شده حرف بزنیم... سر ساعت دو خونه باش و دوباره مایه ابرو ریزی من نشو
کوک تشکر کرد و با لبخندی که تظاهری بیش نبود از اتاق خارج شد
هنوزم بخاطر حرفای دیشب خجالت زده بود اما میخواست دوباره پیش گل فروش برگرده و ظهرش رو با اون بگذرونه
بافت سفید رنگی با شلوار ساتن مشکی پوشید و به مقصد"پناهگاهِ قلبش"حرکت کرد
قدم هاشو بلند برمیداشت تا مسیر زودتر تموم شه
_جنابِ قلب لطفا انقدر حواسمو پرت نکن تا بتونم سریع تر راه برمو تهیونگمو ببینم
به خودش بخاطر گذاشت میم مالکیت کنار اسم تهیونگ خندید و زیر لب اهنگی رو زمزمه کرد
داشت به اون کوچه بن بست نزدیک میشد چون میتونست واضح بوی گل ها رو حس کنه اما هنوز به گل خونه نرسیده بود که مردی هیکلی با ریش های بلند،کلاه مشکی براق رو سرش و پیپ تویه دهنش با کت شلوار مشکی جلوش ایستاد و با صدای مزخرفش به فرانسوی شروع به نرف زدن کرد
_چه اتفاقی موسیو جئون...تویه مهمونی نتونستم ببینمتون ولی حالا تویه این کوچه تنگ و بن بست که پره از انسان های پست و موش های گدا میتونم ببینمتون؟
کوک اصلا حس خوبی به این ملاقات نداشت اما باید با شریک پدرش درست رفتار میکرد تا دردسر بیشتری درست نشه
_موسیو ردفیلد...خوشحالم از دیدنتون
_میدونم که خوشحال نیستی و دلت میخواد زودتر بری پیش گل فروش عزیزت نیازی به تظاهر نیست
_گ..گل فروش؟
جونگکوک متعجب و شکه شده پرسید...تمام وجودش رو ترس از اینکه فهمیده باشن شب مهمونی و دیشب رو پیش تهیونگ گذرونده برا گرفته بود و داشت روحش رو می بلعید
_فکر میکردم باهوش تر باشی ارباب جوان...واقعا فکر کردید هیجکس از قراره عاشقانه دیشبِ تو و دوست پسر گل فروشت خبر نداره؟
_ا..اون دوست پسرم نی..نیست
مرد به جونگکوک نزدیک تر شد و پیپ رو از بین لبهاش برداشت و بین انگشت هاش گرفت
_میتونه نباشه،میتونه هیچ قراری نباشه و هیچکس بجز من نفهمه دیشب کجا بودی
جونگکوک ترسیده بود اما سعی میکرد نشونش نده و دیگه لکنت نداشه باشه
_چی میخوای؟
ردفیلد دستشو سمت کمر کوک برد و نوازشش کرد
_میخوام مثل کاری که برای صاحب گل فروشی ته کوچه کردی رو برای منم بکنی...میخوام بهم سواری بدی تا هرچی دیدم رو فراموش کنم پس پسر خوبی باش و فقط قبول کن....
{نفری یه صلوات بفرستید ویسگون پاک نکنه:)}
#BTS #Army #Taehyung #V #Jungkook #Jimin #J_hope #Jhope #RM #Jin #Suga #Ho_seok
#بی_تی_اس #آرمی #تهیونگ #وی #کیم_تهیونگ #جونگ_کوک #کوک #کوکی #جئون_جونگ_کوک #رمان #جیمین #موچی #پارک_جیمین #یونگی #شوگا #گربه #پیشی #مین_یونگی #جیهوپ #جانگ_هوسوک #هوسوک #آر_ام #نامجون #کیم_نامجون #جین #کیم_سوک_جین #گی #مافیا #بلک_پینک #لیسا #جنی #رزی #جیسو #تهکوک #ویکوک #فیک #نامجین #یونمین
۱۷.۷k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.