make you mine ادامه پارت آخر
جونگکوک رو تختی رو گرفته بود تو مشتش و فشار میداد موهاتو دادی پشت گوشت و دوباره ادامه دادی با زبونت بازی میداد لیس میزدی هی عقب جلو میکردی تو دهنت و براش ساک میزدی بلندت کرد و گذاشتت رو تخت اول با انگشتش یکم عضوتو مالید بعدش دیکشو گرفت دستش و یکم جلوی عضوت مالش داد
+ اوففففف جونگکوک زود باششششش!اوففف....
بد جوری تحریک شده بودی
_ این یکم درد داره باید تحمل کنی!
دیکشو جلوی ورودیت تنظیم کرد و اروم اروم واردت کرد
+ ای ای ااااایییی اوفففف
اروم اروم برد داخل و وقتی کاملا داخل بود نگه داشت تا عادت کنی
+ ایییییی.....اوفففف...جونگکوک
وحشتناک درد داشتی ولی این تصمیم خودت بود
رو تختی رو گرفته بودی و میکشیدی تا اینکه در اورد...
+ اهههههه...ههههه....
نفس نفس میزدی
_ اصلیش تموم شد
با یا دستمال خون رو تمیز کرد
دوباره واردت کرد و ایندفعه اروم اروم شروع کرد به عقب جلو کردن
+ اه ،اه...اهههه...
کم کم تلمبه زدنش اوج میگرفت و تند تر و محکم تر تلمبه میزد عقب جلو عقب جلو صدای برخورد بدناتون کل اتاقو گرفته بود رو سرش ...!
وقتی یه لحظه حواست به جونگکوک شد...دیدی که بدجور رفته تو حس خندت گرفت
_ چرا میخندی؟!
+ هیچی
_ هیچی؟!
+ اره
_ خب پس
یکی از پاهاتو گرفت دستش...از رونت...گرفت و چسبوند به بدنش تا بیشتر و محکم تر تلمبه بتونه بزنه از یه طرفم رونت رو فشار میداد...
+ ایییی،اییی،...اههههه....
انقدر به تلمبه زدن ادامه داد تا هردوتونم خالی شدین...اون روی شکمت خالی کرد
خودشو پرت کرد رو تخت
_ بیا بغلم
سرتو گذاشتی رو دستش که باز کرده بود پتو رو کشید رو هر دوتون
_ خوبی؟!
+ نه ...درد دارم
_ عادیه درد داری...بزار ماساژ بدم
یکم از رو شکمت ماساژ داد حالت کمی بهتر شد
_ بهتری...؟
+ یکم
_ حالا چه حسی داری؟
+ حس اینکه دیگه برا تو هم ،تو هم برا منی
_ همین؟
+ تو چه حسی داری؟
_ خیلی خوب ساک میزنی...
+ نه بابا ...؟
_ اره مشتریت شدم!
+ ای بیشور
_ الان بهتر شدی ؟!درد داری؟!
+ دیگه میگی عادیه ...حتما باید بکشم دیگه!
محکم تر تو بغلش فشرد از سرت بوس کرد
+ یه لحظه...تو ...دستت.....یه لحظه دستمو بگیر...
دستشو دور مچ دستت حلقه کردی
+ یا تو....تو
دستشو فوری کشید
_ نمیفهمم چی میگی
+ خیلی بیشعوری ...خیلی بیشعوری ...ای وای شکمم درد میکنه...اوفف
_ سعی کن بخوابی...منم برم برات دمنوش بیارم...
از رو تخت پاشد تی شرت و شلوارش رو تنش کرد و رفت اشپز خونه
بیشعور...
﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌
با دمنوش دستش اومد اتاق
_ عزیزم؟!...خوابیدی؟
خوابیده بودی اومد کنارت دراز کشید
_ خوب بخوابی عشقم .
شونه اتو بوس کرد و اونم کنارت خوابش برد
The End...
های گایز اینم از پارت آخر فیک تو مال منی امیدوارم که خوشتون اومده باشه از فیک ممنونم از کسانی که تا آخر فیک همراهی و حمایت کردن 🤍✨️
+ اوففففف جونگکوک زود باششششش!اوففف....
بد جوری تحریک شده بودی
_ این یکم درد داره باید تحمل کنی!
دیکشو جلوی ورودیت تنظیم کرد و اروم اروم واردت کرد
+ ای ای ااااایییی اوفففف
اروم اروم برد داخل و وقتی کاملا داخل بود نگه داشت تا عادت کنی
+ ایییییی.....اوفففف...جونگکوک
وحشتناک درد داشتی ولی این تصمیم خودت بود
رو تختی رو گرفته بودی و میکشیدی تا اینکه در اورد...
+ اهههههه...ههههه....
نفس نفس میزدی
_ اصلیش تموم شد
با یا دستمال خون رو تمیز کرد
دوباره واردت کرد و ایندفعه اروم اروم شروع کرد به عقب جلو کردن
+ اه ،اه...اهههه...
کم کم تلمبه زدنش اوج میگرفت و تند تر و محکم تر تلمبه میزد عقب جلو عقب جلو صدای برخورد بدناتون کل اتاقو گرفته بود رو سرش ...!
وقتی یه لحظه حواست به جونگکوک شد...دیدی که بدجور رفته تو حس خندت گرفت
_ چرا میخندی؟!
+ هیچی
_ هیچی؟!
+ اره
_ خب پس
یکی از پاهاتو گرفت دستش...از رونت...گرفت و چسبوند به بدنش تا بیشتر و محکم تر تلمبه بتونه بزنه از یه طرفم رونت رو فشار میداد...
+ ایییی،اییی،...اههههه....
انقدر به تلمبه زدن ادامه داد تا هردوتونم خالی شدین...اون روی شکمت خالی کرد
خودشو پرت کرد رو تخت
_ بیا بغلم
سرتو گذاشتی رو دستش که باز کرده بود پتو رو کشید رو هر دوتون
_ خوبی؟!
+ نه ...درد دارم
_ عادیه درد داری...بزار ماساژ بدم
یکم از رو شکمت ماساژ داد حالت کمی بهتر شد
_ بهتری...؟
+ یکم
_ حالا چه حسی داری؟
+ حس اینکه دیگه برا تو هم ،تو هم برا منی
_ همین؟
+ تو چه حسی داری؟
_ خیلی خوب ساک میزنی...
+ نه بابا ...؟
_ اره مشتریت شدم!
+ ای بیشور
_ الان بهتر شدی ؟!درد داری؟!
+ دیگه میگی عادیه ...حتما باید بکشم دیگه!
محکم تر تو بغلش فشرد از سرت بوس کرد
+ یه لحظه...تو ...دستت.....یه لحظه دستمو بگیر...
دستشو دور مچ دستت حلقه کردی
+ یا تو....تو
دستشو فوری کشید
_ نمیفهمم چی میگی
+ خیلی بیشعوری ...خیلی بیشعوری ...ای وای شکمم درد میکنه...اوفف
_ سعی کن بخوابی...منم برم برات دمنوش بیارم...
از رو تخت پاشد تی شرت و شلوارش رو تنش کرد و رفت اشپز خونه
بیشعور...
﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌
با دمنوش دستش اومد اتاق
_ عزیزم؟!...خوابیدی؟
خوابیده بودی اومد کنارت دراز کشید
_ خوب بخوابی عشقم .
شونه اتو بوس کرد و اونم کنارت خوابش برد
The End...
های گایز اینم از پارت آخر فیک تو مال منی امیدوارم که خوشتون اومده باشه از فیک ممنونم از کسانی که تا آخر فیک همراهی و حمایت کردن 🤍✨️
۱۶.۸k
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.