تهیونگ و دختر رزمی پوش ۳۸
تهیونگ : داشتم به مشکلات سر مرز کره و ژاپن رسیدگی میکردم که یهو هوسوک با عجله اجازه ورود در اتاقم خواست من بهش اجازه دادم بیاد داخل . وقتی اومد داخل با نفس های تنگ و با عجله گفت : عالیج...عالیجناب زمانش رسیده . تهیونگ : از روی صندلی بلند شدم و دوان دوان به سمت اتاق سو رفتم . ندیمه : عالیجناب شما اجازه وارد شدن ندارید . تهیونگ : ایستادم همونجا و به در اتاق تکیه دادم که یهو صدای یک نوزادی در داخل اتاق به گوشم رسید . زانوهام سست شد و خودم رو از در فاصله دادم که بعد چند دقیقه در باز شد و طبیب با نوزادی در دستش به سمتم اومد و گفت : عالیجناب ، ولیعهد کاملا سالمه . تهیونگ : کودک رو از دست طبیب گرفتم و بهش نگاه کردم ، صورتش منو یاد مادرش میانداخت که گفتم : ملکه سو حالش چطوره؟ . طبیب : ملکه هم مثل ولیعهد کاملا حالشون خوبه . تهیونگ : وارد اتاق شدم دیدم که سو روی تخت خیلی بی حال خوابیده . رفتم فتم جلو تر که دسدم چشمام بازه . سو : پسرمون حالش چطوره؟ . تهیونگ : حالش خوبه . خودت خوبی؟ . سو : ولیعهد که حالش خوب باشه منم حالم خوبه . تهیونگ : خیلی هم عالی😊 . استراحت کن ، ولیعهد رو به دایه هاش میسپارم . سو : تهیونگ داشت میرفت که بهش گفتم : میتونم یه سوال ازت بپرسم؟ . تهیونگ : تو دو تا بپرس😉 . سو : ممنونم . تاریخ اعدامم کی هست . تهیونگ : لازم نیست به این چیز ها فکر کنی . سو : ترو خدا بهم بگو . تهیونگ : بهت نمیگم . سو : جان من بهم بگو . البته نمیدونم که جان من چقدر برات عزیزه . تهیونگ : باید ولیعهد رو به اتاقش ببرید . اومدن ولیعهد رو بردن و در اتاق رو بستن . رفتم جلوی تخت سو و گفتم : ملکه من ، بزار برات یک حقیقت رو روشن کنم . همه فکر میکنن وقتی پادشاه بشن میتونن هر کاری دوست دارن ، هر جایی دوست دارن و هرچیزی دوست دارن رو بخرن و همیشه خانواده هاشون در کنار شون هست ولی هیچ وقت اینطوری نبوده و نخواهد بود . مردم تاج پادشاهی رو به یاقوت و کهربا و طلای ان که فقط برای زیبا کردنش استفاده کنن، میبینن ولی این طور نیست . من باید جون خودم و خانواده ام رو همیشه در خطر بندازم تا این کشور و سلطنت هیچ وقت اتفاقی براش نیوفته . و من خواستم فقط بهت بگم که من هنوز دوست دارم ولی به خاطر این کشور و این سلطنت باید زنمو بکشم اونم به خاطر کاری که نکرده . سو : ازت ممنونم که هنوز دوستم داری
یه پارت دیگه مونده
یه پارت دیگه مونده
۷۹.۹k
۲۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.