▸┄┅┄┄┅┄ ᯽🔥⃟❤️᯽┄┅┄┄┅┄◂
▸┄┅┄┄┅┄ ᯽🔥⃟❤️᯽┄┅┄┄┅┄◂
#𝐩𝐚𝐫𝐭_𝟓
#اسیر_دزد_دریایی
از زبان متین :
دیگه خورشید داشت غروب میکرد که برگشتیم سمت خونه .
تفریح خوبی بود ، رو به امیر گفتم :
- تفریحات شما اینجا خیلی جالبه
- چطور؟
- شکار، سوارکاری، قایق رانی، کاملا با ما فرق داره
- آره شما قمار، شرط بندی و بوکس
خندیدم و گفتم :
- دقیقا ... اما چه مردای انگلیسی و چه مردای آمریکایی همه تو یه چیز مشترکه تفریحاتمون
- بزار حدس بزنم متین ... سکس ؟ درسته؟
سر تکون دادم و گفتم :
- دقیقا ... سکس و دود
امیر بلند خندید و گفت :
- دقیقا ... دقیقا ... نظرت راجب یه برنامه شبانه تو یه بار با کلی دخترای داغ چیه؟!
- اوه ... چه عالی !
- خوبه ... فقط از این برنامه ما کسی خبردار نشه
- نگران نباش ... خودمم نمیخوام نامزدم بفهمه ... خیلی حساسه ...
با حرفش بلند زدم زیر خنده ..
اکثرا این مکان ها برای مردای مجرد بود نه کسی مثل امیر که تا ماه آینده قراره ازدواج کنه..!
اما فهمیدم طبع امیر زیادی آتیشیه !!!
به خونه رسیدیم و از اسب ها پیاده شدیم
اگه اینجا خونه خودم بود الان یه حموم آب داغ رو ترجیح میدادم
اما میدونم مراسمات انگلیسی ها خیلی متفاوته
وارد سر سرای بزرگ ورودی شدیم و به سمت سالن بزرگ غذاخوری رفتیم
فقط انگلیسی ها هستن که 8 شام میخورن و قبل از 10 همه خوابن
با ورود ما آرش گف :
- درست به موقع رسیدین پسرا..درست به موقع..
کل میزو از نظر گذروندم و نگاهم روی دیانا ثابت شد
مشکوک نگام کرد ، نمیدونم تا چه حد منو دیده بود
اما حدس میزدم نمیدونست من همون کسیم که چند ساعت پیش لخت دیدمش
مدل موهاش عوض شدع بود ، لباسشم همینطور..
اما اون صورت و اندام هوس انگیز سرجاش بود.. (بزنم فکشو بیارم پایینا😂)
امیر گف :
- شکار بودیم ..!
نامزد امیر هم سر میز بود و کنارش دو صندلی خالی بود...
هر دو نشستیم . دقیقا روبهروی دیانا بودم . با شیطنت نگاهم میکرد
نگاهش با تموم دختر هایی که دیده بودم فزق میکرد ..
غرور و اعتماد به نفس تو چشم هاش موج میزد
چشم هایی که میتونست هر مردی رو به زانو در بیاره
نگاهشو سریع دزدید
با دعای رحیمی همه شروع کردن و دیانا دوباره زیرچشمی به من نگاه کرد
لیوان شرابشو گرفت و آروم جرعه ای خورد...(این کلمه های قلمبه سلمبه کار صباس ها ، دس بزنید براش😂)
خدمتکار ظرف بره کباب شده رو کنارم نگه داشت تا برای خودم بکشم و من در این لحظه فقط ترجیح میدادم اون لب های تر شدع با شراب رو بچشم (این لب و شراب رو من نوشتم..برا منم دس بزنید😂)
▸┄┅┄┄┅┄ ᯽🔥⃟❤️᯽┄┅┄┄┅┄◂
𝐉𝐨𝐢𝐧◞『https://wisgoon.com/ardiya.darkmon 』"🌿📚"
#𝐩𝐚𝐫𝐭_𝟓
#اسیر_دزد_دریایی
از زبان متین :
دیگه خورشید داشت غروب میکرد که برگشتیم سمت خونه .
تفریح خوبی بود ، رو به امیر گفتم :
- تفریحات شما اینجا خیلی جالبه
- چطور؟
- شکار، سوارکاری، قایق رانی، کاملا با ما فرق داره
- آره شما قمار، شرط بندی و بوکس
خندیدم و گفتم :
- دقیقا ... اما چه مردای انگلیسی و چه مردای آمریکایی همه تو یه چیز مشترکه تفریحاتمون
- بزار حدس بزنم متین ... سکس ؟ درسته؟
سر تکون دادم و گفتم :
- دقیقا ... سکس و دود
امیر بلند خندید و گفت :
- دقیقا ... دقیقا ... نظرت راجب یه برنامه شبانه تو یه بار با کلی دخترای داغ چیه؟!
- اوه ... چه عالی !
- خوبه ... فقط از این برنامه ما کسی خبردار نشه
- نگران نباش ... خودمم نمیخوام نامزدم بفهمه ... خیلی حساسه ...
با حرفش بلند زدم زیر خنده ..
اکثرا این مکان ها برای مردای مجرد بود نه کسی مثل امیر که تا ماه آینده قراره ازدواج کنه..!
اما فهمیدم طبع امیر زیادی آتیشیه !!!
به خونه رسیدیم و از اسب ها پیاده شدیم
اگه اینجا خونه خودم بود الان یه حموم آب داغ رو ترجیح میدادم
اما میدونم مراسمات انگلیسی ها خیلی متفاوته
وارد سر سرای بزرگ ورودی شدیم و به سمت سالن بزرگ غذاخوری رفتیم
فقط انگلیسی ها هستن که 8 شام میخورن و قبل از 10 همه خوابن
با ورود ما آرش گف :
- درست به موقع رسیدین پسرا..درست به موقع..
کل میزو از نظر گذروندم و نگاهم روی دیانا ثابت شد
مشکوک نگام کرد ، نمیدونم تا چه حد منو دیده بود
اما حدس میزدم نمیدونست من همون کسیم که چند ساعت پیش لخت دیدمش
مدل موهاش عوض شدع بود ، لباسشم همینطور..
اما اون صورت و اندام هوس انگیز سرجاش بود.. (بزنم فکشو بیارم پایینا😂)
امیر گف :
- شکار بودیم ..!
نامزد امیر هم سر میز بود و کنارش دو صندلی خالی بود...
هر دو نشستیم . دقیقا روبهروی دیانا بودم . با شیطنت نگاهم میکرد
نگاهش با تموم دختر هایی که دیده بودم فزق میکرد ..
غرور و اعتماد به نفس تو چشم هاش موج میزد
چشم هایی که میتونست هر مردی رو به زانو در بیاره
نگاهشو سریع دزدید
با دعای رحیمی همه شروع کردن و دیانا دوباره زیرچشمی به من نگاه کرد
لیوان شرابشو گرفت و آروم جرعه ای خورد...(این کلمه های قلمبه سلمبه کار صباس ها ، دس بزنید براش😂)
خدمتکار ظرف بره کباب شده رو کنارم نگه داشت تا برای خودم بکشم و من در این لحظه فقط ترجیح میدادم اون لب های تر شدع با شراب رو بچشم (این لب و شراب رو من نوشتم..برا منم دس بزنید😂)
▸┄┅┄┄┅┄ ᯽🔥⃟❤️᯽┄┅┄┄┅┄◂
𝐉𝐨𝐢𝐧◞『https://wisgoon.com/ardiya.darkmon 』"🌿📚"
۱۱.۷k
۱۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.