"اگر بشود، روزی روحم را میان جنگل و درختان دفن خواهم کرد؛
"اگر بشود، روزی روحم را میان جنگل و درختان دفن خواهم کرد؛
تا گویی همچون دانه ای در خاک فرو رفته، جوانه ای کوچک از وسط قلبم بیرون بزند...
رشد کند...
بروید...
و همچون درختان و برگها دنیای پیرامونش را سبز کند...
به زندگی جانی دوباره ببخشد، و آرامش را روانه ی هستی کند...
به شاخ و برگ هایش اجازه ی تنیدن، به دور ساختمان های سنگی و سرد بدهد؛
و شهر ها را تبدیل به جنگل هایی، با درختان و برگ های سبز و تازه کند؛
قلب آدمیان را به تپش بیندازد، و به آنها محبتی به نام عشق را هدیه دهد...
باشد که برسد آن روز!!"
- نَعنا؏-
تا گویی همچون دانه ای در خاک فرو رفته، جوانه ای کوچک از وسط قلبم بیرون بزند...
رشد کند...
بروید...
و همچون درختان و برگها دنیای پیرامونش را سبز کند...
به زندگی جانی دوباره ببخشد، و آرامش را روانه ی هستی کند...
به شاخ و برگ هایش اجازه ی تنیدن، به دور ساختمان های سنگی و سرد بدهد؛
و شهر ها را تبدیل به جنگل هایی، با درختان و برگ های سبز و تازه کند؛
قلب آدمیان را به تپش بیندازد، و به آنها محبتی به نام عشق را هدیه دهد...
باشد که برسد آن روز!!"
- نَعنا؏-
۵.۱k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.