پارت۴۳
م:منو خر فرض کردی؟
ا:نه نه اصلا فقط..
م:بسه ادرین (با داد)
ا:😕
م:ادرین بس کن این دروغارو
ا:اما دروغ نی
م:پ چیه
ا:کار یکی دیگس قسم میخورم
م:اها کار کی اون وقت؟(با لحن دندون شکن)
ا:کار پسر خالم فیلیکسه
م:میخای نندازیگردن این و اون؟
ا:نمیندازم اون عین خودمه
م:... مدرک
ا:از کتم عکس فیلیکسو در اوردم
م:خودتی ک
ا:ن انقدر شبیه
م:خودتی😑
ا:ن ببین چشاش پرنگ تره و باهام یکم فرق داره
م:چرا باید باور کنم
ا:ببین اگه منم بودم باور نمیکردم ولی باید باور کنی دارم راس میگم
م:..
از زبون مرینت
اومدم حرف بزنم ک ماری از اب اومد بیرون
ما:راس میگه باور کن
م:اینجا چیکار میکنی برو
ما:نوچ
ا:ولش کن مری
م:مرینت
ا:لوس بازی در نیار . معرفی نمکنی این خانم کوچولورو
ما:من ماری ام خاهر مرینت.
از زبون ادرین
ا:اها. گفتم چشات اشناست.میدونی چشات مثل خاهرت قشنگ و رو یاییه.
و برگشتم مری رو نگاه کردم.سرخ شده بودو سرش پایین بود
از زبون مرینت
اینو ک گفت خجالت کشیدم احساس میکردم گونه هام داره اتیش میگیره☺
شاید باید حرفاشو باور کنم.
ا:نمیای بالا خانم کوچولو؟
ما:چطوری اخه؟من ک گردنبند ندارم.
ا:چرا
ما:تا۱۵سالگی حق داشتن نداریم
م:اره. بیا کمکت کنم
دستشو گرفتم و تبدیلش کردم.
حالا بگو چرا اینجایی
ما:چت شده مری ها؟چرا سرد شدی باهمه؟پ اون دختر شاد و مهربون کو
م:مرد😠
از زبون ادرین
ماری راس میگه اون دختر کو
ا:مری ماری راس میگه اون دختر کو پ؟
م:گفتم ک مرد
ا:😞
ما:وایی چ سرده نمیشه من برم
از زبون مرینت
م:اتفاقا بهتر برو منم بعدا میام.تبدیلش کردم و رفت
راس میگفت سرده
دستامو به هم مالیدم
از زبون ادرین
دیدم سردشه. کتمو دراوردمو بهش دادم.
ا:بیا اینو بنداز روت
م:نیاز به محبت نی
ا:لوس بازی در نیار دیگه. کت رو انداختم روش
م:به هر حال ممنون
ا:😊خاهش پرنسس
م:دیگه پرو نشو
ا:😕بیا بریم کافه
م:چی مگه ساعت۲کافه بازه
ا:من یه جایی رو میشناسه
ادامه داره..
چه زیاد شد این پارت😅
ا:نه نه اصلا فقط..
م:بسه ادرین (با داد)
ا:😕
م:ادرین بس کن این دروغارو
ا:اما دروغ نی
م:پ چیه
ا:کار یکی دیگس قسم میخورم
م:اها کار کی اون وقت؟(با لحن دندون شکن)
ا:کار پسر خالم فیلیکسه
م:میخای نندازیگردن این و اون؟
ا:نمیندازم اون عین خودمه
م:... مدرک
ا:از کتم عکس فیلیکسو در اوردم
م:خودتی ک
ا:ن انقدر شبیه
م:خودتی😑
ا:ن ببین چشاش پرنگ تره و باهام یکم فرق داره
م:چرا باید باور کنم
ا:ببین اگه منم بودم باور نمیکردم ولی باید باور کنی دارم راس میگم
م:..
از زبون مرینت
اومدم حرف بزنم ک ماری از اب اومد بیرون
ما:راس میگه باور کن
م:اینجا چیکار میکنی برو
ما:نوچ
ا:ولش کن مری
م:مرینت
ا:لوس بازی در نیار . معرفی نمکنی این خانم کوچولورو
ما:من ماری ام خاهر مرینت.
از زبون ادرین
ا:اها. گفتم چشات اشناست.میدونی چشات مثل خاهرت قشنگ و رو یاییه.
و برگشتم مری رو نگاه کردم.سرخ شده بودو سرش پایین بود
از زبون مرینت
اینو ک گفت خجالت کشیدم احساس میکردم گونه هام داره اتیش میگیره☺
شاید باید حرفاشو باور کنم.
ا:نمیای بالا خانم کوچولو؟
ما:چطوری اخه؟من ک گردنبند ندارم.
ا:چرا
ما:تا۱۵سالگی حق داشتن نداریم
م:اره. بیا کمکت کنم
دستشو گرفتم و تبدیلش کردم.
حالا بگو چرا اینجایی
ما:چت شده مری ها؟چرا سرد شدی باهمه؟پ اون دختر شاد و مهربون کو
م:مرد😠
از زبون ادرین
ماری راس میگه اون دختر کو
ا:مری ماری راس میگه اون دختر کو پ؟
م:گفتم ک مرد
ا:😞
ما:وایی چ سرده نمیشه من برم
از زبون مرینت
م:اتفاقا بهتر برو منم بعدا میام.تبدیلش کردم و رفت
راس میگفت سرده
دستامو به هم مالیدم
از زبون ادرین
دیدم سردشه. کتمو دراوردمو بهش دادم.
ا:بیا اینو بنداز روت
م:نیاز به محبت نی
ا:لوس بازی در نیار دیگه. کت رو انداختم روش
م:به هر حال ممنون
ا:😊خاهش پرنسس
م:دیگه پرو نشو
ا:😕بیا بریم کافه
م:چی مگه ساعت۲کافه بازه
ا:من یه جایی رو میشناسه
ادامه داره..
چه زیاد شد این پارت😅
۲۹.۲k
۱۸ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.