بلند شو برو اونور تا یه جور دیگه برخورد نکردم
_بلند شو برو اونور تا یه جور دیگه برخورد نکردم
جی اه: مثلن چجوری آگوست دی
خواستم جوابش رو بدم که لباش و گذاشت رو لبام خواستم پسش بزنم که در باز شد
به در نگاه کرد که دیدم...
"ات"
با بهت به دختری نگاه کردم که نشسته بود رو پای یونگی و داشت با عشوه صحبت میکرد. بوسه ای زد رو لبای یونگی.
یونگی با دیدن من سریع دختره رو پس زد و گفت
_ات بهت توضیح میدم
+چی رو توضیح میدی
اومد سمتم و گفت
_اونجوری که تو فک میکنی نیست
+عع راست میگی ببخشید عزیزم که من بد فکر میکنم
پشتم و بهش کردم و از اتاق رفتم بیرون اومد دنبالم اما برام مهم نبود دیگه یونگی رو نمیشناسم...
"شخص سوم"
ات دستش رو برای یه تاکسی تکون داد
ماشینی وایستاد ات سوار شد و رفت.
یونگی هم سوار ماشین خودش شد و دنبال اون ماشین راه افتاد خودش رو رسوند به ماشین بوق زد تا ماشین وایسته گوشیش رو از جیبش درآورد و به ات زنگ زد اما ات جواب نداد
گوشیش رو پرت کرد رو صندلی کنارش و لعنتی زیر لب گفت
سرعتش رو بیشتر کرد ماشینی که آت توش بود رو رد کرد و پیچید جلوی ماشین.
ماشین زد رو ترمز از ماشینش پیاده شد و رفت سمت تاکسی. راننده از ماشین پیاده شد و شروع به دادوبیداد کرد اما اهمیتی براش نداشت.
در ماشین و باز کرد و ات رو کشید بیرون ات تقلا( نمیدونم درست نوشتم یا نه) میکرد.
یونگی ات رو سوار ماشین خودش کرد و خودش هم سوار شد...
جی اه: مثلن چجوری آگوست دی
خواستم جوابش رو بدم که لباش و گذاشت رو لبام خواستم پسش بزنم که در باز شد
به در نگاه کرد که دیدم...
"ات"
با بهت به دختری نگاه کردم که نشسته بود رو پای یونگی و داشت با عشوه صحبت میکرد. بوسه ای زد رو لبای یونگی.
یونگی با دیدن من سریع دختره رو پس زد و گفت
_ات بهت توضیح میدم
+چی رو توضیح میدی
اومد سمتم و گفت
_اونجوری که تو فک میکنی نیست
+عع راست میگی ببخشید عزیزم که من بد فکر میکنم
پشتم و بهش کردم و از اتاق رفتم بیرون اومد دنبالم اما برام مهم نبود دیگه یونگی رو نمیشناسم...
"شخص سوم"
ات دستش رو برای یه تاکسی تکون داد
ماشینی وایستاد ات سوار شد و رفت.
یونگی هم سوار ماشین خودش شد و دنبال اون ماشین راه افتاد خودش رو رسوند به ماشین بوق زد تا ماشین وایسته گوشیش رو از جیبش درآورد و به ات زنگ زد اما ات جواب نداد
گوشیش رو پرت کرد رو صندلی کنارش و لعنتی زیر لب گفت
سرعتش رو بیشتر کرد ماشینی که آت توش بود رو رد کرد و پیچید جلوی ماشین.
ماشین زد رو ترمز از ماشینش پیاده شد و رفت سمت تاکسی. راننده از ماشین پیاده شد و شروع به دادوبیداد کرد اما اهمیتی براش نداشت.
در ماشین و باز کرد و ات رو کشید بیرون ات تقلا( نمیدونم درست نوشتم یا نه) میکرد.
یونگی ات رو سوار ماشین خودش کرد و خودش هم سوار شد...
۲۰.۳k
۱۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.