1990 داستان من و تو ⋆
1990 داستان من و تو ⋆
به ںٵم چشمآں پࢪ ٱز اشك او
همه چیز از آنجا شروع شد ))
میخوام بنویسمت ، ولي دفترم پر میشہ از تک کلمہ�هایي کہ پر از حرفن ، یجورین کہ میشہ ازشون یہ کتاب نوشت ، ولي اونا همیشہ همون یہ کلمہ باقي میمونن و تو هر کاري کني نمیتوني ادامشون بدي و تبدیلشون کني بہ یہ نوشتہ .
میخوام بِکِشمت ، اما یهو ، ناخوداگاه ، وسط اون ظرافت قلمم و زیبایي�هاي تو ، یہ رنگ مشکي میپاچم ، دست خودم نیست انگار حتي کاغذم نمیتونہ زیبا بودنتو تحمل کنہ ، میخوام تو رو توي هر نقطہ از زندگیم حک کنم ، ولي حیف کہ تو براي من مبهم تریني ، حیف کہ وقتي حرف از تو میشہ تمام توانایي�هام خلاصہ میشہ تو نگاه کردن .
https://wisgoon.com/risen -
به ںٵم چشمآں پࢪ ٱز اشك او
همه چیز از آنجا شروع شد ))
میخوام بنویسمت ، ولي دفترم پر میشہ از تک کلمہ�هایي کہ پر از حرفن ، یجورین کہ میشہ ازشون یہ کتاب نوشت ، ولي اونا همیشہ همون یہ کلمہ باقي میمونن و تو هر کاري کني نمیتوني ادامشون بدي و تبدیلشون کني بہ یہ نوشتہ .
میخوام بِکِشمت ، اما یهو ، ناخوداگاه ، وسط اون ظرافت قلمم و زیبایي�هاي تو ، یہ رنگ مشکي میپاچم ، دست خودم نیست انگار حتي کاغذم نمیتونہ زیبا بودنتو تحمل کنہ ، میخوام تو رو توي هر نقطہ از زندگیم حک کنم ، ولي حیف کہ تو براي من مبهم تریني ، حیف کہ وقتي حرف از تو میشہ تمام توانایي�هام خلاصہ میشہ تو نگاه کردن .
https://wisgoon.com/risen -
۴.۳k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.