همیشه همین بوده
همیشه همین بوده
حرفا ، رفتارا ، لبخندا ، دوست داشتنا ، مهربونیا ، همیشه فقط اولش بوده..
احساس میکنم ازم استفاده شده ، انگار طرد شدهم ، و میدونی ، من نمیتونم با کسی راجبش صحبت کنم ؛ ولی فقط میخوام بدونم چرا ؟ به خودم قول میدم از این به بعد با هیچ کس حرف نزنم ، نزنم ؟ ... این نقاب منه چطوری یه شبه برش دارم. درد میکنه ، واقعا احساس میکنم قلبم درد میکنه ، میخواستی برای تو بنویسم ؟ من دارم برای تو مینویسم ولی بهت هیچی نمیگم ، فقط میزارم زندگی تو بکنی ، و بهت هیچی نمیگم . نه تگت میکنم نه پست میفرستم و نه حتی دیگه ، هر روز ازت میپرسم " خوبی ؟ " تا بفهمم زنده ای ، البته ، هیچوقت جواب ندادی تو فقط سین میزدی..
ببخشید که احمق بودم
قول میدم دیگه بهت ، اعتماد نکنم ، نه به تو نه به هیچ کس ؛. همه تون میگید من براتون مهمم ولی باعث میشید احساس طرد شدن داشته باشم احساس اضافی بودن بکنم ، احساس کنم برای هیچکس مهم نیستم ، احساس کنم زشتم ، بدم ، به درد نخورم ، دلم میخواد روز ها بشینم ساعت ها بلکه به همه کار هاتون فکر کنم ، شاید شما واقعا راست میگید ، من حقم اینه ، من باید ترک شم ، .. ، اگه من بهت پیشنهاد رابطه میدادم یا میگفتم که از دور میبوسمت ، میموندی ؟ ، تو منو بخاطر چی میخواستی ؟ برای چی اومدی ؟ توی زندگیم چرا باید نقشی داشته باشی ؟ چون ازت تعریف کردمو با گفتن واقعیت اینکه خوشگلی خواستی با یکم باهام وقت گزروندن و پُر کردن وقنایی که حوصلهت سر رفته برام جبرانش کنی ؟ تو منو واقعا بخاطر اینکه ادم خوبی بودم قبول کردی ؟ بعید میدونم..
من فقط خواستم بگم ، درد داره
قلبم واقعا درد داره
هر روز به همه احترام بزارم ، حرفی نزنم ، کاری نکنم بهشون عشق بورزم که اخرش با سیلی از رفتن منو ترک کنید..هوم.....به هرحال ، ممنونم که باعث میشید انقدر بنویسم تا انگشتام تاول بزنه و کبود شه . ولی ای کاش این متنا از زیبایی و دوست داشتن بود.¡..
حرفا ، رفتارا ، لبخندا ، دوست داشتنا ، مهربونیا ، همیشه فقط اولش بوده..
احساس میکنم ازم استفاده شده ، انگار طرد شدهم ، و میدونی ، من نمیتونم با کسی راجبش صحبت کنم ؛ ولی فقط میخوام بدونم چرا ؟ به خودم قول میدم از این به بعد با هیچ کس حرف نزنم ، نزنم ؟ ... این نقاب منه چطوری یه شبه برش دارم. درد میکنه ، واقعا احساس میکنم قلبم درد میکنه ، میخواستی برای تو بنویسم ؟ من دارم برای تو مینویسم ولی بهت هیچی نمیگم ، فقط میزارم زندگی تو بکنی ، و بهت هیچی نمیگم . نه تگت میکنم نه پست میفرستم و نه حتی دیگه ، هر روز ازت میپرسم " خوبی ؟ " تا بفهمم زنده ای ، البته ، هیچوقت جواب ندادی تو فقط سین میزدی..
ببخشید که احمق بودم
قول میدم دیگه بهت ، اعتماد نکنم ، نه به تو نه به هیچ کس ؛. همه تون میگید من براتون مهمم ولی باعث میشید احساس طرد شدن داشته باشم احساس اضافی بودن بکنم ، احساس کنم برای هیچکس مهم نیستم ، احساس کنم زشتم ، بدم ، به درد نخورم ، دلم میخواد روز ها بشینم ساعت ها بلکه به همه کار هاتون فکر کنم ، شاید شما واقعا راست میگید ، من حقم اینه ، من باید ترک شم ، .. ، اگه من بهت پیشنهاد رابطه میدادم یا میگفتم که از دور میبوسمت ، میموندی ؟ ، تو منو بخاطر چی میخواستی ؟ برای چی اومدی ؟ توی زندگیم چرا باید نقشی داشته باشی ؟ چون ازت تعریف کردمو با گفتن واقعیت اینکه خوشگلی خواستی با یکم باهام وقت گزروندن و پُر کردن وقنایی که حوصلهت سر رفته برام جبرانش کنی ؟ تو منو واقعا بخاطر اینکه ادم خوبی بودم قبول کردی ؟ بعید میدونم..
من فقط خواستم بگم ، درد داره
قلبم واقعا درد داره
هر روز به همه احترام بزارم ، حرفی نزنم ، کاری نکنم بهشون عشق بورزم که اخرش با سیلی از رفتن منو ترک کنید..هوم.....به هرحال ، ممنونم که باعث میشید انقدر بنویسم تا انگشتام تاول بزنه و کبود شه . ولی ای کاش این متنا از زیبایی و دوست داشتن بود.¡..
۱۱.۰k
۱۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.