تکپارتی جیمین ( اسمات نیس)
*+ ا.ت*
*_ جیمین*
*+ جی ا.ت هستم . ۲۳ سالمه و تو یک هتل کار میکنم . این هتل با تمام هتل هایی که تا به حال رفتید فرق داره . این هتل مخصوص مافیا ها ، قاچاقچی ها و ... بود . زیاد مشتری نداریم اما همیشه کلاب پر بود . بیشتر ادما فقط بخاطر نوشیدنی میومدن اونجا . طبیعی بود هر شب دعوا بشه .*
*🍷 4 May 2020 🍷*
*+ اون شب هم مثل بقیقه شب ها بود . کلاب شلوغ بود و منم بیکار داشتم با گوشیم ور میرفتم . یکدفعه یکی از مردای مست اومد محکم خورد به میز . ترسیدم و جیغ زدم . اون مرد مست بلند شد و به طرفم هجوم اورد . از ترس چشمامو بستم و منتظر بودم بهم برسه اما ... با صدای افتادن صندلی ها چشمامو باز کردم و دیدم مرده افتاده رو زمین . به دور و برم نگاه کردم و دیدم یه پسر هات با لباس های مشکی جذابش جلوم ایستاده . انگار بادیگاردای پسره اون مردو زده بودن . پسره اومد جلو و بغلم کرد .*
*_ حالت خوبه لیدی*
*+ چ... چی اره ممنون*
*_ زود این مردو بندازین بیرون*
*🕴🏻بله اقا*
*+ بادیگاردا اون مردو گرفتن و با لکت انداختن بیرون . پسره دستمو کشید و خودش نشست رو صندلی منم* *نشوند رو پاهاش . سرمو گذاشت رو سینه هاش .*
*_ چه ادمایی پیدا میشنا چطور دلشون میاد به همچین لیدی خوشکلی حمله کنن*
*+ داشتم لذت میبردم . بوی عطر تندش رو با تمام وجود حس میکردم . بعد چند ثانیه به خودم اومدم و سریع از روی پاهاش بلند شدم*
*+ ببخشید*
*_ نه راحت باش*
*+ امری داشتین*
*_ برای یک شب یه اتاق میخواستم*
*+ بله حتما ..... بفرمائید کلید اتاقتون . اتاق شماره ۶۱۳ ، طبقه سوم سمت راست . چیز دیگه ای نمیخواین*
*_ ساعت ۱ شب برام شام بیار . دقت کن ، خودت برام درست کن فهمیدی*
*+ ولی من اشپز اینجا نیستم*
*_ اونش به من مربوط نیست ساعت ۱ منتظرتم*
*+ و...*
*+ به حرفم توجه نکرد به بادیگارداش علامت داد و اون دوتا غول پیکر چمدون هاشو بردن بالا . به ساعت نگاه کردم ساعت ۱۱:۲۵ بود . حدود دوساعت وقت داشتم . پسر جذابی بود با اینکه نجاتم داد ولی دلیل نمیشه بهم دستور بده فکر کرده کیه . رفتم به اشپز گفتم براش شام اماده کنه و خودم برگشتم پشت صندوق . هتل نسبت به روزای دیگه شلوغ تر بود . حدود ۱۰۰ تا اتاق اون شب پر بود .تو کلاب هم بیش از ۱۰۰۰ دفعه دعوا شده بود .*
*اوایل ساعت ۱۲ بود که تصمیم گرفتم برم پیش اشپز تا ببینم غذا امادس یا نه .*
*غذا تقریبا اماده بود .*
*وقتی اماده شد به کمک اشپز غذا رو تزئین کردم و برای تشکر یه شاخه گل هم گذاشتم کنار ظرف غذاش . نگاه به ساعت کردم و ساعت ۱:۲ بود . قبلش وسایلامو جمع کردم و اشپزو و همکاراش هم رفتن ، در اشپز خونه رو قلف کردم و کلیدشو دادم به نگهبان . سریع برگشتم *داخل و سینی غذا رو بردم تو اتاقش . در زدم*
*تق تق تق*
*_ بیا تو*
*+ بله*
*ایییی ( صدا باز شدن در :/ )*
*کو ( در بسته شد )*
*+ بفرمایید اقا این از غذاتون*
*_ مرسی ، این گل برا چیه*
*+ میخواستم ازتون تشکر کنم بابت امروز*
*_ کاری نکردم ممنون .*
*+ چیز دیگه ای نیاز ندارین*
*_ دیر کردی ا.ت*
*+ چی*
*_ نگاهی به ساعت بنداز . ساعت ۱:۱۱ْ هست . یعنی ۱۱ دقیقه دیر کردی . غذا ... اینم خودت درست نکردی . در کل از فرمانم سر پیچی کردی . جمعا میشه ۱۵ راند*
*+ چ ... چی منظورت چیه*
*+ بهم نزدیک شد و سریع میخواستم برم بیرون اما دستمو گرفت و پرتم کرد رو تخت*
*+ اخخ چیکار میکنی ولم کن 🥺*
*_ صدات در نیاد*
*+ دوتا بادیگارداش از پشت پرده اومدن بیرون و دست و پاهامو بستن . داشتم تغلا میکردم و میخواستم جیغ* *بزنم اما جلو دهنمو گرفتن و با چسب بستن .*
*وقتی کارتون تموم شد رفتن از اتاق بیرون . داشتم* *گریه میکردم اما پسره بهم زل زده بود .*
*_ اگه دهنتو باز کنم قول میدی جیغ نزنی*
*+ اوممم ( با سر تایید کرد )*
*_ اوکی*
*دهنشو باز کرد .*
*_ خیلی بود اروم باش*
*+ چرا منو بستی ولمم کننن کم....*
*( دوباره دهنشو بست )*
*_ مگه نگفتم ساکت باششش حالا شد ۱۶ راند . کاری میکنم حرف زدن یادت بره .*
*+ 🥺🥺*
*_ خوب بذار خودمو معرفی کنم ، من پارک جیمین یکی از بزرگ ترین مافیا کره هستم . از وقتی دیدمت یه حسی بهت پیدا کردم . ولی کار من جوریه که هر دختری قبولم نمیکنه پس حالا حتی با زور هم که شده تو رو مال خودم میکنم*
و بقیش با ذهن مریض خودتون😉
*_ جیمین*
*+ جی ا.ت هستم . ۲۳ سالمه و تو یک هتل کار میکنم . این هتل با تمام هتل هایی که تا به حال رفتید فرق داره . این هتل مخصوص مافیا ها ، قاچاقچی ها و ... بود . زیاد مشتری نداریم اما همیشه کلاب پر بود . بیشتر ادما فقط بخاطر نوشیدنی میومدن اونجا . طبیعی بود هر شب دعوا بشه .*
*🍷 4 May 2020 🍷*
*+ اون شب هم مثل بقیقه شب ها بود . کلاب شلوغ بود و منم بیکار داشتم با گوشیم ور میرفتم . یکدفعه یکی از مردای مست اومد محکم خورد به میز . ترسیدم و جیغ زدم . اون مرد مست بلند شد و به طرفم هجوم اورد . از ترس چشمامو بستم و منتظر بودم بهم برسه اما ... با صدای افتادن صندلی ها چشمامو باز کردم و دیدم مرده افتاده رو زمین . به دور و برم نگاه کردم و دیدم یه پسر هات با لباس های مشکی جذابش جلوم ایستاده . انگار بادیگاردای پسره اون مردو زده بودن . پسره اومد جلو و بغلم کرد .*
*_ حالت خوبه لیدی*
*+ چ... چی اره ممنون*
*_ زود این مردو بندازین بیرون*
*🕴🏻بله اقا*
*+ بادیگاردا اون مردو گرفتن و با لکت انداختن بیرون . پسره دستمو کشید و خودش نشست رو صندلی منم* *نشوند رو پاهاش . سرمو گذاشت رو سینه هاش .*
*_ چه ادمایی پیدا میشنا چطور دلشون میاد به همچین لیدی خوشکلی حمله کنن*
*+ داشتم لذت میبردم . بوی عطر تندش رو با تمام وجود حس میکردم . بعد چند ثانیه به خودم اومدم و سریع از روی پاهاش بلند شدم*
*+ ببخشید*
*_ نه راحت باش*
*+ امری داشتین*
*_ برای یک شب یه اتاق میخواستم*
*+ بله حتما ..... بفرمائید کلید اتاقتون . اتاق شماره ۶۱۳ ، طبقه سوم سمت راست . چیز دیگه ای نمیخواین*
*_ ساعت ۱ شب برام شام بیار . دقت کن ، خودت برام درست کن فهمیدی*
*+ ولی من اشپز اینجا نیستم*
*_ اونش به من مربوط نیست ساعت ۱ منتظرتم*
*+ و...*
*+ به حرفم توجه نکرد به بادیگارداش علامت داد و اون دوتا غول پیکر چمدون هاشو بردن بالا . به ساعت نگاه کردم ساعت ۱۱:۲۵ بود . حدود دوساعت وقت داشتم . پسر جذابی بود با اینکه نجاتم داد ولی دلیل نمیشه بهم دستور بده فکر کرده کیه . رفتم به اشپز گفتم براش شام اماده کنه و خودم برگشتم پشت صندوق . هتل نسبت به روزای دیگه شلوغ تر بود . حدود ۱۰۰ تا اتاق اون شب پر بود .تو کلاب هم بیش از ۱۰۰۰ دفعه دعوا شده بود .*
*اوایل ساعت ۱۲ بود که تصمیم گرفتم برم پیش اشپز تا ببینم غذا امادس یا نه .*
*غذا تقریبا اماده بود .*
*وقتی اماده شد به کمک اشپز غذا رو تزئین کردم و برای تشکر یه شاخه گل هم گذاشتم کنار ظرف غذاش . نگاه به ساعت کردم و ساعت ۱:۲ بود . قبلش وسایلامو جمع کردم و اشپزو و همکاراش هم رفتن ، در اشپز خونه رو قلف کردم و کلیدشو دادم به نگهبان . سریع برگشتم *داخل و سینی غذا رو بردم تو اتاقش . در زدم*
*تق تق تق*
*_ بیا تو*
*+ بله*
*ایییی ( صدا باز شدن در :/ )*
*کو ( در بسته شد )*
*+ بفرمایید اقا این از غذاتون*
*_ مرسی ، این گل برا چیه*
*+ میخواستم ازتون تشکر کنم بابت امروز*
*_ کاری نکردم ممنون .*
*+ چیز دیگه ای نیاز ندارین*
*_ دیر کردی ا.ت*
*+ چی*
*_ نگاهی به ساعت بنداز . ساعت ۱:۱۱ْ هست . یعنی ۱۱ دقیقه دیر کردی . غذا ... اینم خودت درست نکردی . در کل از فرمانم سر پیچی کردی . جمعا میشه ۱۵ راند*
*+ چ ... چی منظورت چیه*
*+ بهم نزدیک شد و سریع میخواستم برم بیرون اما دستمو گرفت و پرتم کرد رو تخت*
*+ اخخ چیکار میکنی ولم کن 🥺*
*_ صدات در نیاد*
*+ دوتا بادیگارداش از پشت پرده اومدن بیرون و دست و پاهامو بستن . داشتم تغلا میکردم و میخواستم جیغ* *بزنم اما جلو دهنمو گرفتن و با چسب بستن .*
*وقتی کارتون تموم شد رفتن از اتاق بیرون . داشتم* *گریه میکردم اما پسره بهم زل زده بود .*
*_ اگه دهنتو باز کنم قول میدی جیغ نزنی*
*+ اوممم ( با سر تایید کرد )*
*_ اوکی*
*دهنشو باز کرد .*
*_ خیلی بود اروم باش*
*+ چرا منو بستی ولمم کننن کم....*
*( دوباره دهنشو بست )*
*_ مگه نگفتم ساکت باششش حالا شد ۱۶ راند . کاری میکنم حرف زدن یادت بره .*
*+ 🥺🥺*
*_ خوب بذار خودمو معرفی کنم ، من پارک جیمین یکی از بزرگ ترین مافیا کره هستم . از وقتی دیدمت یه حسی بهت پیدا کردم . ولی کار من جوریه که هر دختری قبولم نمیکنه پس حالا حتی با زور هم که شده تو رو مال خودم میکنم*
و بقیش با ذهن مریض خودتون😉
۲۴۸.۳k
۲۹ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.