سرنوشت نوشته نشده
پارت 15
دو ماه بعد
میا و سوا بزور منو بردن پیش پسرت منم بزور رفتم چون واقعا تاقط دیدن چشمای جیمین رو نداشتم
پسرا: سلام
جین: بفرمایید داخل
نامی:(یواش) سوا چخبر از ا. ت
سوا: ا. ت... چطور بگم... خوب
نامی: چطور بگی
سوا: من و میا فکر میکنیم که اون افسردگی گرفته
ویو به سمت مکنه لاین و اونییی
جیمین به ا. ت زل زده و با نکرانی ا. ت رو نگا میکنه
کوکی و میا همه ی حرکاتشو زیر نظر دارن و ته هم تمام اتفاقات رو یواشکی مینوشت
جیمین: ا. ت بیا کارت دارم
جیمین و ا. ت رفتن رو پشت بوم
جیمین: ا. ت اتفاقی افتاده بهم نگفتی چیزی شده
ا. ت:.....
جیمین: اون ا. ت شاد و شنگول من کجاست
اون ا. ت ایی که من و اون در برابر جونگی و ته در میوفتادین
یا کتابای نامی رو قایم می کردیم یا وقتی شوگا خوابه روی صورتش با ماژیک نقاشی میکشیدیم
ا. ت:...
جیمین: یا اون روزایی که حرص سوا و جین رو درمبوزدیم یا وقتایی که جی هوپ رو میترسوندیم یا وقتایی که وسایل میا خراب میکردیم
ا. ت: اشک تو چشاش جمع شد ولی بازم چیزی نگفت اون میخواست بهش بگه که مجبوره ولی حیف
جیمین: ا. ت چرا با سرد شدی اون ا. ت ایی که جزویی از وحودم بود کجاست اون ا. ت ایی که عاشقم بود کجا....
ا. ت:(با داد) اون مرد
جیمین: ها... چی... تو.. تو.. چی گفتی منظورت از حرف چیه تو چی میگی تو مگه منو دوستم نداری
ا. ت: با بغضی که تو گلوش گیر کرد بود و با ناراحتی زیاد) نننننننه من تو دوست نداستم ندارم و نخواهم داست
جیمین: مات به ا. ت زل زد باورش نمیشد چی شده تنها فرشته ی زندگیش داره بهس میگه دوست ندارم
ا. ت گردنبند رو کند و انداخت رو جیمین و از پشت بوم فرار کردم
سوا دستمو گرفت ی چند دقیقه به سوا زل زدم بعد دوباره رفتم بیرون
شوگا که شاهد قضیه بود سریع رفت پیش جیمین که دید اون روی زمین دو زانو نشسته و به یچیزی رو دستش زل زده
شوگا: هیونگ حالت خوبه
جیمین: ی لبخند تلخی زد و به شوگا نگا کرد
جیمین: شوگا وجودم ولم کرد و رفت تو بغل شوگا و بلند بلند گریه میکرد
شوگا اونو اورد پایین و ارومش کرد تا خوابید و سوگا از اتاق که در اومد همه بهش نگا میکردن شوگاییکه اشک از هر دو چشاش میریخت
ویو ا. ت
(╯︵╰,)
چقد سر این گریه کردم
☆ایا باید فاتحه ی این رابطه رو بخونیم
جواب این سوال سوال در پارت بعدی میفهمید
حمایت کن کیوتیـــــ♡♡♡
#فیک#سرنوشت#نوشته#نشده#امید#عشق#جیمین#ا.ت #bts #سرنوشت_نوشته_نشده
دو ماه بعد
میا و سوا بزور منو بردن پیش پسرت منم بزور رفتم چون واقعا تاقط دیدن چشمای جیمین رو نداشتم
پسرا: سلام
جین: بفرمایید داخل
نامی:(یواش) سوا چخبر از ا. ت
سوا: ا. ت... چطور بگم... خوب
نامی: چطور بگی
سوا: من و میا فکر میکنیم که اون افسردگی گرفته
ویو به سمت مکنه لاین و اونییی
جیمین به ا. ت زل زده و با نکرانی ا. ت رو نگا میکنه
کوکی و میا همه ی حرکاتشو زیر نظر دارن و ته هم تمام اتفاقات رو یواشکی مینوشت
جیمین: ا. ت بیا کارت دارم
جیمین و ا. ت رفتن رو پشت بوم
جیمین: ا. ت اتفاقی افتاده بهم نگفتی چیزی شده
ا. ت:.....
جیمین: اون ا. ت شاد و شنگول من کجاست
اون ا. ت ایی که من و اون در برابر جونگی و ته در میوفتادین
یا کتابای نامی رو قایم می کردیم یا وقتی شوگا خوابه روی صورتش با ماژیک نقاشی میکشیدیم
ا. ت:...
جیمین: یا اون روزایی که حرص سوا و جین رو درمبوزدیم یا وقتایی که جی هوپ رو میترسوندیم یا وقتایی که وسایل میا خراب میکردیم
ا. ت: اشک تو چشاش جمع شد ولی بازم چیزی نگفت اون میخواست بهش بگه که مجبوره ولی حیف
جیمین: ا. ت چرا با سرد شدی اون ا. ت ایی که جزویی از وحودم بود کجاست اون ا. ت ایی که عاشقم بود کجا....
ا. ت:(با داد) اون مرد
جیمین: ها... چی... تو.. تو.. چی گفتی منظورت از حرف چیه تو چی میگی تو مگه منو دوستم نداری
ا. ت: با بغضی که تو گلوش گیر کرد بود و با ناراحتی زیاد) نننننننه من تو دوست نداستم ندارم و نخواهم داست
جیمین: مات به ا. ت زل زد باورش نمیشد چی شده تنها فرشته ی زندگیش داره بهس میگه دوست ندارم
ا. ت گردنبند رو کند و انداخت رو جیمین و از پشت بوم فرار کردم
سوا دستمو گرفت ی چند دقیقه به سوا زل زدم بعد دوباره رفتم بیرون
شوگا که شاهد قضیه بود سریع رفت پیش جیمین که دید اون روی زمین دو زانو نشسته و به یچیزی رو دستش زل زده
شوگا: هیونگ حالت خوبه
جیمین: ی لبخند تلخی زد و به شوگا نگا کرد
جیمین: شوگا وجودم ولم کرد و رفت تو بغل شوگا و بلند بلند گریه میکرد
شوگا اونو اورد پایین و ارومش کرد تا خوابید و سوگا از اتاق که در اومد همه بهش نگا میکردن شوگاییکه اشک از هر دو چشاش میریخت
ویو ا. ت
(╯︵╰,)
چقد سر این گریه کردم
☆ایا باید فاتحه ی این رابطه رو بخونیم
جواب این سوال سوال در پارت بعدی میفهمید
حمایت کن کیوتیـــــ♡♡♡
#فیک#سرنوشت#نوشته#نشده#امید#عشق#جیمین#ا.ت #bts #سرنوشت_نوشته_نشده
۱۴.۹k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.