یه چیزی داره گلومو فشار میده و هی میخواد خفم کنه، اذیت می
یه چیزی داره گلومو فشار میده و هی میخواد خفم کنه، اذیت میکنه، نمیزاره راحت باشم، نمیزاره حالم خوب باشه؛ نمیزاره از ته دلم بخندم و شاد باشم مثل خیلی از ادمای دورم، نمیدونم چجوری باید خودمو نجات بدم، ولی گاهی وقتا هم که سعی میکنم خوب باشم و به چیزی فکرنکنم یهو میاد و خرخره منو میگیره و اون نیمه تاریک وجودم میاد بالا و تا میتونه خاطرات بدو یاد آوری میکنه و با اون خاطرات منو میزنه، دلتنگی میاد سراغم، دلتنگ آدمایی میشم که رفتن اما من هنوزم دوسشون دارم، دلتنگ ادمایی که دلمو شکستن و زیرپاهاشون لهم کردن و رفتن؛ اونایی که وقتی نیازشون داشتم نبودن، اما حالم خوبه ولی وقتی تنها میشم با رود خونه ای که از اشکام ساختم .
۲.۶k
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.