انگشتانش روی کلاویه های پیانو میرقصیدند ،
انگشتانش روی کلاویههای پیانو میرقصیدند ،
آوا های ناموزونی مینواخت ،
دنیا همه چشم و گوش بسته شد ...
( مگر چه میزند؟! چه میکند؟! )
مگر فرقی برایش داشت؟!
میخندید ، میخندید ، میخندید ...
با عشق بیشتری نواخت ،
او فقط برای دل خودش میزد ...
آوا های ناموزونی مینواخت ،
دنیا همه چشم و گوش بسته شد ...
( مگر چه میزند؟! چه میکند؟! )
مگر فرقی برایش داشت؟!
میخندید ، میخندید ، میخندید ...
با عشق بیشتری نواخت ،
او فقط برای دل خودش میزد ...
۳.۲k
۱۶ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.