🏺᪥IᗰᗩGIᑎE GIᖴ᪥🏺*jk*
🏺᪥IᗰᗩGIᑎE GIᖴ᪥🏺
دوست دختر جونگ کوک بودی و دو هفته ای میشود که از اخرین قرارتون میگذشت
به خاطر اینکه ایدل بود ، وقت زیادی نداشت که بیاد بهت سر بزنه و همیشه زنگ میزد و حالت رو میپرسید. یه روز تصمیم میگیری که برای کوک و اعضا غذا درست کنی و براشون ببری و به همین دلیل جونگ کوک هم بعد دو هفته بیبینی.
وارد خوابگاه که میشی کوک با دیدنت ذوق میکنه و محکم بغلت میکنه
غذارو میزاری رو میز و ازش خداحافظی میکنی که بری.
اعضا میان و شروع میکنن به خوردن و کوک که دهنش پر بود حواسش به دست بقیه بود و میگفت:
_هی..بدینش به من...مال منه
دوست دختر جونگ کوک بودی و دو هفته ای میشود که از اخرین قرارتون میگذشت
به خاطر اینکه ایدل بود ، وقت زیادی نداشت که بیاد بهت سر بزنه و همیشه زنگ میزد و حالت رو میپرسید. یه روز تصمیم میگیری که برای کوک و اعضا غذا درست کنی و براشون ببری و به همین دلیل جونگ کوک هم بعد دو هفته بیبینی.
وارد خوابگاه که میشی کوک با دیدنت ذوق میکنه و محکم بغلت میکنه
غذارو میزاری رو میز و ازش خداحافظی میکنی که بری.
اعضا میان و شروع میکنن به خوردن و کوک که دهنش پر بود حواسش به دست بقیه بود و میگفت:
_هی..بدینش به من...مال منه
۸۰.۱k
۰۲ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.