بازم جای شکرش که والا 👇
حرف نمیشود زد. اعتراض کنی، نقد کنی، شکوایه کنی، بنالی، بگریی، پیشنهاد بدهی، دهانت را جوری گل میگیرند که تا زندهای لال باشی.
راه نجاتی هم در کار نیست. سکوت محض. تحمل و آرزوی پایانی زودرس و فرجامی قریب. همین. اینطور وقتهای روزهای کشدار تابستان را باید با جوریدن خاطرهها سر کرد. که مثلا هشت ساله بودم. تابستان عروسی داییحسن بود. زنِ داییحسین هم قرار بود بچه بدنیا بیاورد. عروسی پسرعمه ابراهیم هم بود. مامان برایم با پارچه شیشهای صورتی پیرهن دوخته بود پفی. سر سینهش را هم گل و مروارید دوخته بود. آستینهاش هم حسابی پف داشت. برقبرق هم میزد. گل سر سفید هم به موهام بسته بود با کفش سفید. و وقتی لالوی زنهای گنده ورمیجهیدم که مثلا میرقصم، خیال میکردم نوار استریو دارد برای من میخواند. ببین این دختره که از شاپره قشنگتره چه جوری داره مفتی دلمو میخره... و هر بار محکمتر میچرخیدم که دامنم بیشتر پف کند. پف کند.
اما حالا بعد سی سال، ما نه هول کردهایم و نه دست و پایمان را گم کردهایم. ما فقط کم آوردهایم و هر کاری کنیم و هرقدر بچرخیم دامنمان پف نمیکند. ما با شلوارهای زانوانداختهی نخنما نشستهایم یک گوشه ساکت و خفهخون گرفته گذر عمرمان را نگاه میکنیم و حالا خوب میدانیم نه آن سال و نه حالا آن دختره که از هر زرنگی زرنگتره ما نبودیم. هوا برمان داشته بود. همین.
#الهام فلاح
راه نجاتی هم در کار نیست. سکوت محض. تحمل و آرزوی پایانی زودرس و فرجامی قریب. همین. اینطور وقتهای روزهای کشدار تابستان را باید با جوریدن خاطرهها سر کرد. که مثلا هشت ساله بودم. تابستان عروسی داییحسن بود. زنِ داییحسین هم قرار بود بچه بدنیا بیاورد. عروسی پسرعمه ابراهیم هم بود. مامان برایم با پارچه شیشهای صورتی پیرهن دوخته بود پفی. سر سینهش را هم گل و مروارید دوخته بود. آستینهاش هم حسابی پف داشت. برقبرق هم میزد. گل سر سفید هم به موهام بسته بود با کفش سفید. و وقتی لالوی زنهای گنده ورمیجهیدم که مثلا میرقصم، خیال میکردم نوار استریو دارد برای من میخواند. ببین این دختره که از شاپره قشنگتره چه جوری داره مفتی دلمو میخره... و هر بار محکمتر میچرخیدم که دامنم بیشتر پف کند. پف کند.
اما حالا بعد سی سال، ما نه هول کردهایم و نه دست و پایمان را گم کردهایم. ما فقط کم آوردهایم و هر کاری کنیم و هرقدر بچرخیم دامنمان پف نمیکند. ما با شلوارهای زانوانداختهی نخنما نشستهایم یک گوشه ساکت و خفهخون گرفته گذر عمرمان را نگاه میکنیم و حالا خوب میدانیم نه آن سال و نه حالا آن دختره که از هر زرنگی زرنگتره ما نبودیم. هوا برمان داشته بود. همین.
#الهام فلاح
۵۳.۲k
۲۱ تیر ۱۴۰۱