هوا تاریک تر وبارون شدید شده بود و من هنوز تو جنگل بودم و
هوا تاریکتر وبارون شدید شده بود و من هنوز تو جنگل بودم و راه رو برای برگشت پیدا نمیکردم
یهو ی پسر بچه از پشت درختا سمتم اومد و گفت
اینجا چیکار میکنی؟گفتم از کمپ جا موندم ی نگاه بهم انداخت و گفت میتونی امشب رو تو کلبهی من بگذرونی با اینکه هنوز تو شک بودم دنبالش راه افتادم وقتی وارد خونه شدم درو محکم بست و گفت ببخشید امشب نوبت من بود غذا پیدا کنم...
یهو ی پسر بچه از پشت درختا سمتم اومد و گفت
اینجا چیکار میکنی؟گفتم از کمپ جا موندم ی نگاه بهم انداخت و گفت میتونی امشب رو تو کلبهی من بگذرونی با اینکه هنوز تو شک بودم دنبالش راه افتادم وقتی وارد خونه شدم درو محکم بست و گفت ببخشید امشب نوبت من بود غذا پیدا کنم...
۲.۲k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲