تا آخر بخون رفیق همشو خودم نشستم نوشتم
یه روز پنجشنبه بود پسره کلی تیپ زد خوشکل کرد از اون عطرا که دختره دوست داشت زد همون لباسی رو پوشید که دختره واسش خریده بود یه دسته گل گرفت و رفت دیدنش اولش نشست کلی باهاش حرف زد از کل هفتش تعریف کرد واسش یهو شروع کرد داد زدن میگفت دلم واست تنگ شده واسه یه لحظه دیدن واسه یه بار دیگه گرفتن دستات پسره به پهنای صورتش اشک میریخت میگفت دیونه مگه با تو نیستم مگه با تو حرف نمیزنم مگه نیومدم به دیدن تو ببین عطری که دوست داری رو زدم ببین پیرهنی که واسم خریدی رو پوشیدم ببین از این گل ها که دوست داری واست خریدم چرا نگام نمیکنی پس چرا حرف نمیزنی باهام دستشو مشت کرد محکم کوبید به سنگ قبر گفت من دلم لک زده واسه یه بار دیگه بغل کردنت چرا نمیفهمی میگفت من حاضرم کل این قبرستون رو بشکافم فقط یه بار دیگه بتونم چشمات رو ببینم ولی خیلی دیر شده بود واسه همه چی دیر شده بود واسه اینکه بتونه دستاش رو بگیره دیر شده بود واسه اینکه بتونه ببینتش اون صداش، نگاهش،خنده هاش، رو واسه همیشه از دست داده بود و هرکاری هم که میکرد دیگه نمیتونست یه بار دیگه تجربه کنه طعم با اون بودن رو :)
میدونی فقط میخواستم بگم که قدر داشته هامون رو بدونیم گاهی اوقات خیلی دیر میشه ☺💔
• 🙂🖤
«از اکسپلور میبینی فالو کن🤞🏻»
#دلتنگی #غربت #داغون #تنهایی #دوست_دارم #کلیپ #جنگ_نرم #خاص #دیونه_بازی #غمگین #کیپاپ #فراموشی #بینظیر #روانی #شب #ارزو #بیقرار #سنگدل
میدونی فقط میخواستم بگم که قدر داشته هامون رو بدونیم گاهی اوقات خیلی دیر میشه ☺💔
• 🙂🖤
«از اکسپلور میبینی فالو کن🤞🏻»
#دلتنگی #غربت #داغون #تنهایی #دوست_دارم #کلیپ #جنگ_نرم #خاص #دیونه_بازی #غمگین #کیپاپ #فراموشی #بینظیر #روانی #شب #ارزو #بیقرار #سنگدل
۳۹.۷k
۲۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.