دازای اوسامو عشق پنهان من
اونا باهام هم سوار کالسکه شدند و به سمت جنگل حرکت کردن اونجا وسایل داشت و اونا چند دست لباس برداشتن چون چویا میخواست یه دوروز بمونه برا همین لباس برداشتن
کالسکه کنار ورودی جنگل ایستاد و دازای پیاده شد و به چویا کمک کرد بیاد پایین و اونا دست در دست هم به سمت کلبه ی چویا توی جنگل راه افتادن بعد از ۲۰ مین راه رفتن رسیدن و وسایلشون و چیدن و باهم دیگه غذا درست کردن و خوردن چون ساعت ۳ ظهر بود باهم تصمیم گرفتن برن تو جنگل چرخی بزن
£دازای
€جونم قشنگم
چویا از حرفی که میخواست بزنه خیلی خجالت میکشید ولی خودشو جمع و جور کرد و گفت
£دازای کی...باهم از..دواج میکنیم
دازای رفت توی شک تاحالا چویا اینجوری حرف نمیزد و یهو خوشحال گفت
€هروز که تو بگی عزیزمممم
£ولی پدر و مادرت موافق هستن
€موافق هم نباشن من نظرشون و عوض میکنم
چویا پرید تو بغل دازای
£عاشقتممم
€منم همینطوررر
و همدیگرو سفت بغل کردند
داشتن قدم میزدن و حرف میزدن که یکی رو جلوی ورودی جنگل دیدن
دازای رفت جلو و چویا پشت سرش می اومد که با یه پسر مو سفید که چتری نا منظم و چشم های درونگ بنفش و زرد داشت چویا از شدت خوشحالی از پشت دازای در اومد و پرید تو بغل پسره
£تو اینجا چیکار میکنی
(علامت اتسوشی #)
#:چویااا ابجیی
€نمی خواین بهم توضیح بدین
£خب دازای جونم ایشون ناکاجیما آتسوشی هستند پسر عموم البته مثل دادش کوچولومه
<خوشبختم از اشناییتون آقای
€دازای اوسامو هستم
#:آقای اوسامو
اتسوشی چشماش گرد شد چون از یکی شنیده بود که اوسامو ها کله گنده های کشور هستن
چویا یه بشکن زد جلو چشماش
و اتسوشی به خودش اومد
و تعظیم کوتاهی به دازای کرد
#:این به احترامی منو ببخشین آقای اوسامو
£ببینم تو از کجا میدونی اینا کله گنده هستن
€چویا اینجوری نگو من اصلا دوست ندارم کسی اینجوری صحبت کنین شما هم وایستید اتسوشی سان
#:خب من داشتم دنبال این جنگل و چویا میگشتم که به یکی برخورد کردم که تقریبا همسن و سالای خودم بود وقتی ازش معذرت خواهی کردم خودش قبول کرد ولی آقای کناریشون بهم گفت که میدونید ایشون پسر خاندان اوسامو هستن پسره ی نکبت گفت همین الان معذرت خواهی کن منم همین کارو کردم
یهو صدای خنده ی دازای بلند شددد
£چیشده تو میخندی چیزه خنده داری گفت
€نه فقط از دست کار ای آکوتاگاوا خندم میگره
£آکوتاگاوا همونی که کوروی سان در موردش باهام حرف میزد و میگفت بعد از من یکی از ماهر ترین شاگرداش بوده
€آره واقعا خیلی کارشو درست انجام میده خب شماها گشنتون نیست من که خیلی گشنمه هرکی دیرتر برسه یه پاندای تنبل
و .....
تا پارت بعدی اینم عمل به قولم
کالسکه کنار ورودی جنگل ایستاد و دازای پیاده شد و به چویا کمک کرد بیاد پایین و اونا دست در دست هم به سمت کلبه ی چویا توی جنگل راه افتادن بعد از ۲۰ مین راه رفتن رسیدن و وسایلشون و چیدن و باهم دیگه غذا درست کردن و خوردن چون ساعت ۳ ظهر بود باهم تصمیم گرفتن برن تو جنگل چرخی بزن
£دازای
€جونم قشنگم
چویا از حرفی که میخواست بزنه خیلی خجالت میکشید ولی خودشو جمع و جور کرد و گفت
£دازای کی...باهم از..دواج میکنیم
دازای رفت توی شک تاحالا چویا اینجوری حرف نمیزد و یهو خوشحال گفت
€هروز که تو بگی عزیزمممم
£ولی پدر و مادرت موافق هستن
€موافق هم نباشن من نظرشون و عوض میکنم
چویا پرید تو بغل دازای
£عاشقتممم
€منم همینطوررر
و همدیگرو سفت بغل کردند
داشتن قدم میزدن و حرف میزدن که یکی رو جلوی ورودی جنگل دیدن
دازای رفت جلو و چویا پشت سرش می اومد که با یه پسر مو سفید که چتری نا منظم و چشم های درونگ بنفش و زرد داشت چویا از شدت خوشحالی از پشت دازای در اومد و پرید تو بغل پسره
£تو اینجا چیکار میکنی
(علامت اتسوشی #)
#:چویااا ابجیی
€نمی خواین بهم توضیح بدین
£خب دازای جونم ایشون ناکاجیما آتسوشی هستند پسر عموم البته مثل دادش کوچولومه
<خوشبختم از اشناییتون آقای
€دازای اوسامو هستم
#:آقای اوسامو
اتسوشی چشماش گرد شد چون از یکی شنیده بود که اوسامو ها کله گنده های کشور هستن
چویا یه بشکن زد جلو چشماش
و اتسوشی به خودش اومد
و تعظیم کوتاهی به دازای کرد
#:این به احترامی منو ببخشین آقای اوسامو
£ببینم تو از کجا میدونی اینا کله گنده هستن
€چویا اینجوری نگو من اصلا دوست ندارم کسی اینجوری صحبت کنین شما هم وایستید اتسوشی سان
#:خب من داشتم دنبال این جنگل و چویا میگشتم که به یکی برخورد کردم که تقریبا همسن و سالای خودم بود وقتی ازش معذرت خواهی کردم خودش قبول کرد ولی آقای کناریشون بهم گفت که میدونید ایشون پسر خاندان اوسامو هستن پسره ی نکبت گفت همین الان معذرت خواهی کن منم همین کارو کردم
یهو صدای خنده ی دازای بلند شددد
£چیشده تو میخندی چیزه خنده داری گفت
€نه فقط از دست کار ای آکوتاگاوا خندم میگره
£آکوتاگاوا همونی که کوروی سان در موردش باهام حرف میزد و میگفت بعد از من یکی از ماهر ترین شاگرداش بوده
€آره واقعا خیلی کارشو درست انجام میده خب شماها گشنتون نیست من که خیلی گشنمه هرکی دیرتر برسه یه پاندای تنبل
و .....
تا پارت بعدی اینم عمل به قولم
۱.۰k
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.