٭خونـِ خُوشگِل مَن! -پارت66-
*کنار خونه*
س.ه:بلاخره شما دوتا اومدین؟!
من:یا حضرت خوناشاماا
س.ی:ترسیدیم بچهه://
س.ه:کجا بودین اون وقت تا حالا
من:کجا میخوای باشیم؟!:/
س.ه:شما دوتا جدیدا خیلی مشکوک میزنینااا (چشماشو خطی میکنه)باید حواسم بهتون باشه
س.ی:منظورت چیه؟!:|
س.ه:خیلی واضحه که؛ دم به دقیقه یه بهونه جور میکنین و تنهایی میرین بیرون
نکنه...
من/س.ی:نهههههه:///
س.ه:خیلیخب باشه بابا:|
فقط بگین این دفعه کجا بودین؟!
من:من یه کاری داشتم زحمت کشید بردم تا کارمو انجام بدم:/
س.ه:اره تو راست میگی
(به لباسامون اشاره میکنه)دلیل اینا چیه اون وقت؟!:\
س.ی:اتفاق غیرقابل پیشبینی:))
س.ه:این منطقی بود، خودم شاهدش بودم
من:خب سرورم اجازه میدین بریم تو؟!
س.ه:حس گشنگی ندارین شما اصلا؟!:/
من:خب...
س.ه:بگین شام خوردین دیگه اطمینان پیدا میکنم بینتون یه خبرهایه://
س.ی:اتفاقا من بشدت گشنمه-_-
من:{بالبخندیبهمعنایکتک}ولی شما نگفتی یه کار واجب برای انجام داری؟!
س.ی:{بالبخندضایعوملتمسانه}عا آرهه دیگه هه متاسفانه
س.ه:خب بههرحال اصلا بهمنچه(برمیگرده و سمت خونه حرکت میکنه)عمه گفته یه بار دیگه بگین گشنه نیستین و نیاین شام بخورین دوتا قابلمه غذا درست کرده و حلقتون میکنه!!
اصن بهمنچهه(میره تو)
من:بهش میگفتیم چرا اومدیم بیرون تا کل دنیا نمیفهمیدن ول کن نمیشد•-•
س.ی:حق با توعه
ولی یونهه
من:چیه؟!
س.ی:من به هیچ وجه دوست ندارم به زور غذا دهنم کنن:(
من:منممم، ولی سیرم واقعاااToT
س.ی:نظرت چیه بریم شام بخوریم بعد بفرمایی ازم چی میخوای؟!
من:فکرکنم عاقلانه ترین انتخاب باشه:(
*بعد شام*
‹حیاط›
من:لتس گوو
س.ی:(میخنده)باشه عجله نکن...
س.ه:بلاخره شما دوتا اومدین؟!
من:یا حضرت خوناشاماا
س.ی:ترسیدیم بچهه://
س.ه:کجا بودین اون وقت تا حالا
من:کجا میخوای باشیم؟!:/
س.ه:شما دوتا جدیدا خیلی مشکوک میزنینااا (چشماشو خطی میکنه)باید حواسم بهتون باشه
س.ی:منظورت چیه؟!:|
س.ه:خیلی واضحه که؛ دم به دقیقه یه بهونه جور میکنین و تنهایی میرین بیرون
نکنه...
من/س.ی:نهههههه:///
س.ه:خیلیخب باشه بابا:|
فقط بگین این دفعه کجا بودین؟!
من:من یه کاری داشتم زحمت کشید بردم تا کارمو انجام بدم:/
س.ه:اره تو راست میگی
(به لباسامون اشاره میکنه)دلیل اینا چیه اون وقت؟!:\
س.ی:اتفاق غیرقابل پیشبینی:))
س.ه:این منطقی بود، خودم شاهدش بودم
من:خب سرورم اجازه میدین بریم تو؟!
س.ه:حس گشنگی ندارین شما اصلا؟!:/
من:خب...
س.ه:بگین شام خوردین دیگه اطمینان پیدا میکنم بینتون یه خبرهایه://
س.ی:اتفاقا من بشدت گشنمه-_-
من:{بالبخندیبهمعنایکتک}ولی شما نگفتی یه کار واجب برای انجام داری؟!
س.ی:{بالبخندضایعوملتمسانه}عا آرهه دیگه هه متاسفانه
س.ه:خب بههرحال اصلا بهمنچه(برمیگرده و سمت خونه حرکت میکنه)عمه گفته یه بار دیگه بگین گشنه نیستین و نیاین شام بخورین دوتا قابلمه غذا درست کرده و حلقتون میکنه!!
اصن بهمنچهه(میره تو)
من:بهش میگفتیم چرا اومدیم بیرون تا کل دنیا نمیفهمیدن ول کن نمیشد•-•
س.ی:حق با توعه
ولی یونهه
من:چیه؟!
س.ی:من به هیچ وجه دوست ندارم به زور غذا دهنم کنن:(
من:منممم، ولی سیرم واقعاااToT
س.ی:نظرت چیه بریم شام بخوریم بعد بفرمایی ازم چی میخوای؟!
من:فکرکنم عاقلانه ترین انتخاب باشه:(
*بعد شام*
‹حیاط›
من:لتس گوو
س.ی:(میخنده)باشه عجله نکن...
۱.۳k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.